سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..:: پنجمین لبخند خدا ::..
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سر پر صدا...


تقدیم به شهید سربلند محسن حججی


ای سر مسافرِ سفری آشنا شدی

دور از وطن ستاره ی میهن نما شدی

از تن رهیدی و دل ما شد اسیر تو

بر تن نماندی و سرِ حاجت روا شدی

با آن همه فروتنی و بی ریایی ات

پنهان نماندی و همه جا بر ملا شد

با قاتلِ حبیبِ دلت تن به تن شدی

نزدیک مقتل و همه ی روضه ها شدی

ای سر خوش آمدی به تن گریه های ما

یک غم اضافه تر به غم کربلا شدی

محسن! خوشا به حالِ سرِ پُر صدای تو

مثل علی ِ اکبر لـیلا فدا شدی 


( حسین بادروج)


                                 




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( شنبه 96/5/28 :: ساعت 7:37 صبح )
»» سلام قهرمان...

هر دلی آن روز درگیر تو بود

شهر ما پر بود از عطر تنت

وقت رفتن ساکت و بی ادعا

روی دوش ملتی برگشتنت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( چهارشنبه 94/6/4 :: ساعت 7:50 صبح )
»» ای عشق بر گردان به ما آن روز ها را...

 

ای عشق برگردان به ما آن روزها را

آن اشک ها ، آن سجده ها، آن سوزها را

آنروزها دنیای ما سمت خدا بود

در خانه ی هر کس برای عشق جا بود

در حسرت شب  های ما خورشید می سوخت

در هرم باور های ما تردید می سوخت

خاک تیمم های ما بوسیدنی بود

تن پوش های خاکی ما دیدنی بود

آیینه های بی غبار دشت بودیم

گاهی مسافر های بی برگشت بودیم

خاموش بودیم و سکوت ما زبان داشت

پرواز می کردیم هر جا آسمان داشت

آن جا سر نام و نشان دعوا نمی شد

جایی برای اخم ما پیدا نمی شد

شب ها پر از شیرینی دنیای ما بود

سر بند « یا زهرا» فقط دعوای ما بود


آن شهر خاکی مردمانی  بی ریا داشت

سنگر به سنگر عاشق بی ادعا داشت


در شهر خاکی این و آن فرقی نمی کرد

حتی بهارش با خزان فرقی نمی کرد

تکلیف ما معلوم بود و راه روشن

در گوشه ای یا در میان فرقی نمی کرد

دلهای ما پر بود از شور جوانی

تن پیر باشد یا جوان فرقی نمی کرد

یک در میان ما پر از بال فرشته

دیگر زمین با آسمان فرقی نمی کرد

شب ها نماز هیچکس پنهان نمی ماند

پیدای ما هم با نهان فرقی نمی کرد

ای عشق برگردان به ما آنروز ها را

آن اشک ها ، آن سجده ها، آن سوزها را

***

باور نکردم از نفس افتادن ات را

ای همنفس از زندگی جا ماندن ات را

از خون پاکت رد پایی تا خدا ماند

این زندگی بود از تپش های تو جا ماند...


 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( جمعه 93/2/26 :: ساعت 11:37 صبح )
»» تقدیم به شهدای اطلاعات عملیات

 

دلواپسی های شما یادم نرفته

شب های پر هول و ولا یادم نرفته 

معبر ، کمین ، دشمن، رسیدن ، جا نماندن

شیرینی دل شوره ها یادم نرفته

وقتی غرور دست های خالی تو

می زد به دنیا پشت پا یادم نرفته

آن اشک ها آن چشم های آسمانی

آن سجده های بی ریا یادم نرفته

فرهاد های خط شکن، شب های شیرین

کوهی که می شد جا به جا یادم نرفته

فرعون های پیش رو ، لطف خداوند

اعجاز های بی عصا یادم نرفته

وقتی زدی با حنجری فریاد زخمی

دل را به دریا بی صدا یادم نرفته

وقتی نفس جا ماند از جولان روح ات

در تنگی نیزارها یادم نرفته

آن شب که از دست سحر  اروند وحشی

می برد لبخند تو را یادم نرفته

آن شب که جا خوش کرد در پیشانی تو

بخت بلند تیر ها یادم نرفته

باید بسازم رعد ، باران ، عشق ، طوفان

از برکه ی خون شما یادم نرفته



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( یکشنبه 92/12/4 :: ساعت 9:9 عصر )
»» نوحه تاسوعا( بیاد شهیدان...)

ای شهر خط شکن ای آشنای عشق

صبح تو روشن از آیینه های عشق

ای شهر پرفراز ، تاریخ بی نشیب

دادی به ما نشان جغرافیای عشق

از خاک سرخ تو جوشیده کربلا

در آب رود تو جاری صدای عشق

ای مانده استوار دریادلان تو

در موج هر بلا با ناخدای عشق

 

 

 

کجایید ای شهیدان              عزاداران عباس 

علمداران میدان                  وهم پیمان عباس 

 

کجایید ای شده شیطانتان رام

و برچیده زمین از پایتان د ام

کجایید آسمانی های گمنام          عزادارن عباس

 

سلام ای عاشقان این حوالی

نخورده باده از جام خیالی

همه سرمست عشق لا یزالی    عزادارن عباس

 

شبی هفت آسمان  رادر گشودید

سر افشان تا خدا معبر گشودید

میان آتش و خون پر گشودید      عزادارن عباس

 

سکوت ما پر از آوای جبهه

مکن بیدارم از رویای جبهه

چه شد شور محرم های جبهه      عزادارن عباس

 

 

چه شد آن نغمه های « یاکریمی»

نماز شب ، سحر های صمیمی

کجایید ای رفیقان قدیمی    عزادارن عباس

 

چه شد قلب تهی از کینه هاتان

دل روشن تر از آیینه ها تان

و سوز ندبه در آدینه هاتان    عزادارن عباس

 

نسوزد هر دلی را آتش عشق

نگیرد جا به هر تن ترکش عشق

الا دُردی کشان سرخوش عشق     عزادارن عباس

 

معطر یادتان کرده فضا را

شکسته قفل زندان  دعا را

بگیرید ای شهیدان دست ما را     عزادارن عباس

 

شما صدق و صفا را می شناسید

اجابت را ، دعا را می شناسید

خدا را کربلا را می شناسید        عزادارن عباس

 

 

شما سنگر به سنگر مست عباس

همه دلداده  و پا بست عباس

شهیدان دستتان در دست عباس      عزادارن عباس

 

نفس های شما سعی و صفا بود

چه محکم عهدتان با کربلا بود

شهادت سهم دلهای شما بود      عزادارن عباس

 

 

 

  

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( یکشنبه 92/8/26 :: ساعت 10:47 عصر )
»» به بهانه چهارم خرداد روز مقاومت - روز دزفول

سلام ای دژ محکم و استوار

سلام ای سراپا همه انتظار

سلام ای شب شعر مردم شده

قصیده ، غزل ، واژه ی گم شده

گذرگاه شورآفرینان عشق

قدمگاه مردان میدان عشق

تو مهد دلیران دشمن شکار

علی دوستان ولایت مدار

عنان را به دست قلم می دهم

تو را جای در صدر غم می دهم

چه دلها کشاندی به دشت کمند

چه حلاج ها در تو شد سر بلند

بنازم به خاک هنر پرورت

فضای «ضیایی »ببار آورت

بنازم به علم و علمداری ات

به آوازه ی «شیخ انصاری» ات

تو را می شناسم من از خاک تو

و از رادمردان بی باک تو

به صد یوسف مصر ابرو هلال

به نام آوران غیور بلال

به دیباچه ی فصل ایثار تو

به شیران گردان عمار تو

به بذل سر و تن به عشق وطن

مقاوم ترین بود دزفول من

به وصفت همین بس که جان سخن

رها کرد تیر ار کمان سخن

تو را اسوه و مقتدا نام داد

به تعبیری ام القری نام داد

تو را می شناسم به آوازه ات

به هر داغ از پیش تر تازه ات

به شش ماهه و پیر صد ساله ات

به هر کوچه ی فرش از لاله ات

چه شبها که شد خنده از جنس آه

عجب حجله هایی که شد قتلگاه

تو را می شناسم به خاموشی ات

و در اوج شهرت فراموشی ات

به صد چشمه اشک و به یک جوی خون

به مهر و به سجاده ی لاله گون

به آهی که در زیر آوار ماند

صدای نحیفی که از کار ماند

نهم سر به دیوار خاموش تو

به یاد شهیدان گلپوش تو

قسم بر غروب خزان دیده ات

به این مردم امتحان دیده ات

به فصل سیاهی ستیزت قسم

به خوبان شهرت گریزت قسم

به روزی که از تن سپر ساختی

برای حماسه خبر  ساختی

که با من که با تو دلی صاف نیست

صدای تو نشنیدن انصاف نیست




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( دوشنبه 91/3/1 :: ساعت 12:19 عصر )
»» ‏آن دهانم را گشود و این چشمم را ...

خورشید وسط آسمان و درست بالای سر ما خیمه زده بود و تا چشم کار می کرد جاده بود و آسفالت داغ

  . تنها سر پناه جمع چهار نفری ما که عقب یک تو یوتا عازم منطقه بودیم یک چفیه بود که گاهی زیر اندازمان بود و زمانی سایبان .

من که سرم را کمی از زیر چفیه بیرون آورده بودم گفتم : « بچه هابه نظر شما الآن دمای هوا چنده ؟ سعید که صورتش از شدت گرما چنان سرخ شده بود که گویی تازه از کنار تنور آمده ، گفت: « نمی دونم اما اگه یه کتری آب رو صورتم بذاری نیم ساعته یه چای لب سوز، لب رنگ ، لبریز آماده میشه. »

محمد که دانشجوی رشته ادبیات فارسی بود و در بین بچه های گردان به مولوی مشهور شده بود با لبخندی توام با رضایت گفت: « آفرین سعید مبالغه ی نسبتاَ خوبی بود.» و بعد بدون اینکه به صدای شلیک خنده ی ما توجه کند ادامه داد: « بچه ها هر کس کوتاهترین و زیباترین جمله را در وصف گرما و حال و روز ما بگوید جایزه دارد» بدین ترتیب محمد جمع چهار نفری ما را که زیر یک چفیه پناه گرفته بودیم تبدیل به یک مجمع ادبی تمام عیار کرد .

مدتی به سکوت و زمزمه های زیر لب سپری شد تا اینکه سکوت شکسته شد و هر کس به فراخور بضاعت خود هنر نمایی کرد . اما از تحسین های نه چندان قابل توجه محمد معلوم بود هنوز جمله ای که باب طبع او باشد عنوان نشده است تا اینکه « ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد » . سعید که در ذوق ادبی دست کمی از محمد نداشت و هر دو از یک دانشگاه اعزام شده بودند چفیه را کنار زد و در حالیکه به چشمان منتظر محمد زل زده بود تمام قامت ایستاد و با صدای بلند گفت :

« ماییم و آسمان آتنش گرفته ، ما ییم و کویری لبریز از عطش ، اینجا خورشید هم به دنبال سایبان می گردد ...»

    محمد مثل کسی که تیم مورد علاقه اش در آخرین لحظات بازی  گل برتری را زده باشد فریاد گشید : آفرین ، مرحبا، بارک الله سعید! عجب پارادکس قشنگی.

سعید با همان دستی که چفیه را گرفته بود می خواست به قول خودش عرق شرم از روی پیشانی پاک کند که چفیه از دستش افتاد و مثل  مرغی که از قفس بپرد از مقابل چشمان ما دور شد و تنها سایبان ما بر باد رفت .

اما چنان محفل ادبی ما گرم شده بود که گرمای آفتاب دیگر چندان محسوس نبود و از دست دادن چفیه هم ما را از ادامه ی کار باز نداشت .  البته در مراحل بعدی پای شعر و نثر مسجع و ظرافت های ادبی قرآن و حدیث به میان کشیده شد تا اینکه با نطق زیبا و پایانی محمد ختم جلسه اعلام شد .

وقتی به منطقه رسیدیم چیزی به غروب آفتاب نمانده بود . صدای دلنشین قرآن که از بلند گوی اردوگاه پخش می شد گوش جان را نوازش می داد و قلب های آکنده از عشق را آماده ی لحظه ی باشکوه حضور می کرد .

بچه ها برای رسیدن به نمازخانه از یکدیگر سبقت می گرفتند . حال محمد منقلب شد ، گویی آدم دیگری شده بود . البته این حالت معنوی و دیدنی را قبلاَ هم از او دیده بودیم . درخشش اشک چشمان درشت و آبی او را قسمتی از آسمان کرده بود . او به غروب آفتاب خیره شده بود و من به طلوع روی او . آرام دستش را روی شانه ی من گذاشت و گفت : « من تعجب می کنم از کسی که نماز را فقط یک تکلیف می داند ، ما باید از خدا ممنون باشیم که ما را به بارگاه نماز راه داده است . نماز رشته ی پیوند زمین است با آسمان » من به شوخی گفتم : « آن پارادکس بود ، این چیست؟» گفت : این عشق است . گفتم : از آن به وجد آمدی و از این به گریه . لبخندی زد و در حالیکه آستین را برای وضو بالا می کشید گفت : « از هر دو به وجد آمدم اما آن وجد از قطره بود و این وجد از دریا ، آن وجد از لفظ بود و این وجد از معنا، آن دهانم را گشود و این چشمم را »



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( شنبه 91/2/16 :: ساعت 6:27 عصر )
»» عشق نه در خانه نه در خانقاه ست ...

 

گفتگویی خیالی با امام زمان (عج) تقدیم به یاران شهید ، آنان که منتظران حقیقی بودند ....

 

 

غربت و غم بود و دل خسته ام

گوش شب و ناله ی پیوسته ام

باغ دلم ذره صفایی نداشت

اشک شبم رخنه به جایی نداشت

ناله و اشک و من و سجاده ام

صد رقم غم به دل ساده ام

ساختم از اشک دو چشمم دو بال

پر زدم از غصه به کنج خیال


ناگهم از یار صدایی رسید

اشک شبم بود به جایی رسید

گفت مرا نقش خیال نگار

مدعی عشق چه داری بیار؟

گفتمش ای جان، تو قرار منی

عشق  منی باغ و بهار منی

روز و شب و ماه پریشان تو

ثانیه ها دست به دامان تو

لنگر غم ساحل آرام تو

می دمد از هر نفسم نام تو

بی رخ تو شمع حیاتم خموش

هر نفسش بار گرانی به دوش


گفت: چه داری بجز این ادعا

قافیه و واژه و حرف و ریا

آنچه نداری به حقیقت میار

پر زبتی دست خلیلی بیار

بر سر راه من و تو خارهاست

بین من و اشک تو دیوارهاست

چشم سر خویش ببند و بیا

تا ببرم چشم دلت کربلا

تا سر و پا مست نگاهت کنم

همسفر زینب و آهت کنم

همسفر یک شب و یک روز عشق

همت مردان ستم سوز عشق

عشق در آنجا به ظهور آمده

جان جهانی به عبور آمده

تشنه و تنها و صبورش ببین

بر سر نی کنج تنورش ببین

آمده تا جلوه کند در کویر

راست کند قامت سبز غدیر

گرچه نه عیسی و نه از مریم است

هر نفسش زنده کن آدم است

باده نه آن بود که انگاشتی

عشق نه این است که پنداشتی


عشق صفای شب اروند بود

آشتی گریه و لبخند بود

مدرسه ی اشک شب و مشق خون

گردش دلها به مدار جنون

عشق سزاوار بلا دیده هاست

پرده نشین دل « فهمیده» هاست

عشق کجا ، گوشه ی عزلت کجا؟

یار کجا ، راحت خلوت کجا؟

عشق نه در خانه نه در خانقاست

در شب نیزار و دل قتلگاست

در شب مردان سحر آفرین

خانه به دوشان ظفر آفرین

در شب الماسی غواص ها

لحظه ی پر پر شدن یاس ها

عشق نمی از عطش کربلاست

در نفس آخر پروانه هاست

عاشق من صید دل آسوده بود

سر به تن خویش نیالوده بود

بر سر دست است سر یار من

سر به هوا نیست هوادار من


خوش به غزالی که خرامید و رفت

دیده ی مستی که مرا دید و رفت

دلبر دیرین به تماشا گرفت

از لب من خنده ی زیبا گرفت

خوش به شهابی که درخشید و رفت

نور به شبهای تو پاشید و رفت

گر به دلت غصه ی خاموشی است

آفت این نور فراموشی است


از دل و دلدادگی و سوز و آه

خال لب و باده و چشم سیاه

گفتی و گفتند بسی مو به مو

ناله چه سود از دل بی آرزو

آرزوی پر به هوایی زدن

بر بدن از لاله قبایی زدن

آرزوی شمع دل افروختن

بر سر سجاده ی خون سوختن

سوختنی ، سوختنی بی صدا

در دل شب ساکت بی ادعا

با دل در حسرت بود و نبود

اینهمه دم از می و مستی چه سود

باده ی من اشک شب و ناله هاست

خال لبم ، زخم تن لاله هاست

چند نشستی که قرارم کجاست؟

ناله زدی ناله که یارم کجاست؟

عمر من خسته به هجران گذشت

بی رخ تو بی سر و سامان گذشت

غصه دوای دل مهجور نیست

فاصله از من به شما دور نیست

خانه ی من چشم و دل آشناست

از قدمم جبهه پر از ردِّ پاست

بوسه بزن خاک قدمگاه من

نور بگیر از رخ چون ماه من

بوسه بزن سنگ مزار شهید

تا شکفد در تو بهار شهید

چاره جز این نیست که همت کنی

گوهر دل پاک چو « همت » کنی

بشکنی از خویش بت خویشتن

خو کنی از ناله به سر باختن

عشق به جان تو اگر جان گرفت

ناله ی تو بوی شهیدان گرفت

لایق آنی که دعایت کنم

منتظر م باش صدایت کنم




 

 

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( دوشنبه 90/11/3 :: ساعت 6:2 عصر )
»» به بهانه یادواره شهدای دانش آموز دزفول

امشب از چشمم شقایق می چکد

ناله  از نای   دقایق  می چکد

آسمان شهر زیبا تر شده

اشک با لبخند رسواتر شده

گریه ها  بوی  الفبا  می دهد

بوی درس آب و بابا می دهد

بوی شب های پراز بیم و امید

بوی مشق دانش آموز شهید  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( چهارشنبه 90/10/14 :: ساعت 3:25 عصر )
»» غزلی تقدیم به شهدای گمنام

آنانی که نامشان ورد لب فرشتگان است ....


ای فاتح خوبیها گمنام تویی یامن؟
شوریده دل شیدا گمنام تویی یامن؟


برگشتی ازآغوش خاموش بیابانها
کردی به دل ما جا گمنام تویی یا من؟


یک کوه صلابت بود ، تابوت تو بردوشم
هم وزن شقایقها گمنام تویی یا من؟


درعاشقی و مستی صد گونه خطر کردی
دریا دل بی پروا گمنام تویی یامن؟


من درقفس خویشم ، درفکر پس و پیشم
تو فارغی ازاینها گمنام تویی یامن؟


من همنفس درد و اندیشه بیمارم
تو هم سخن زهرا گمنام تویی یامن؟


از آبروی نامت برمحو گناهانم
شد روزنه ای پیدا گمنام تویی یامن ؟


من گم شده در خاکم ، تو شهره در افلاکی

انصاف بده حالا گمنام تویی یا من؟


التماس دعا حسین بادروج



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( جمعه 90/4/3 :: ساعت 7:32 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مگر دعای تو فکری به حال ظهور کند...
اشفعی لنا( نوحه)
شاید زبان دل مولا باشد در سوگ بانوی دو عالم...
فقط به دست تو بوسه زده رسول خدا...
تا شهادت با ولایت فاطمه...(نوحه)
شاید زبان دل علی(ع) باشد...(مرثیه)
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 34
>> بازدید دیروز: 16
>> مجموع بازدیدها: 288395
» درباره من

..:: پنجمین لبخند خدا ::..

» فهرست موضوعی یادداشت ها
نوحه[26] . نوحه تاسوعا[17] . نوحه حضرت عباس[14] . نوحه عصر عاشورا[7] . شعر عاشورایی[6] . پوررکنی[6] . حسین بادروج[4] . دوبیتی[4] . دفاع مقدس[3] . شعر حضرت زهرا[3] . حضرت زهرا[3] . شعر دفاع مقدس[3] . فقه و عاشورا[3] . شهید[3] . نوحه عاشورا[3] . شهدا و دفاع مقدس[2] . نوحه حضرت زینب[2] . شعر شهید[2] . امام زمان[2] . شعر امام زمان[2] . شبهات عاشورایی[2] . دوبیتی عاشورایی[2] . دوبیتی فاطمی . رجز . زبان حال رباب . زبان حال رقیه . زبان حال زینب . شبهات عاشورا . دو بیتی . دو بیتی حضرت عباس . دوبیتی عاشوارایی . شرح حال رباب . شعر امام حسن . شعر امام حسین . شعر انتظاز . شعر حضرت عباس . شعر دزفول . اولین همسر امام حسین . اماعصر . امام حسین . حصرت عباس . حضرت رینب . تحقیقات عاشورایی . حاج رضا . حضرت زینب . حضرت علی اصغر . حضرت علی کبر (ع) میلاد حضرت علی اکبر . حمیده دخترمسلم . خبر شهادت مسلم . خطبه حضرت زینب . دزفول . شعر عاشواریی . شعر شهدا . شعر فاطمی . شعر نو عاشورایی . شعر نو و عاشورا . شعر نوعاشورایی . شهدا . مبانی فقهی قیام عاشورا . متن نوحه . متن نوحه تاسوعا . متن نوحه عاشورا . مراثی . مرثیه . مرثیه اصغر . مرثیه حضرت عباس . مرثیه رباب . مسلم . نوجه . نوجه حضرت زهرا . نوحه حضرت عاباس . نوحه حماسی . نوحه صبح عاشورا . عاشورا . عصر عاشورا . علی خاکی . نوحه ابا الفضل . نوحه ابوالفضل علیه السلام . نوحه امام حسن . نوحه امام حسین . نوحه امام حسین علیه السلام . نوحه با محوریت امام زمان(عج) . نوحه با محوریت نماز . نوحه عصرعاشورا . نوحه علی اصغر علیه السلام . نوحه علی اکبر . نوحه محاوره ای .
» آرشیو مطالب
حضرت زهرا(س)
پزوهش های عاشورایی ( مبانی فقهی قیام غاشورا)
پزوهش های عاشورایی( بازخوانی مراثی)
شعر عاشورایی( امام حسین(ع)
شعر عاشواریی( حضرت عباس(ع)
شعر عاشورایی - حضرت زینب
شعر عاشورایی( توصیفی)
شعر عاشورایی ( حضرت علی اکبر(ع))
شعر عاشواریی ( علی اصغر(ع)
نو حه ( حضرت عباس)
نوحه ( حضرت علی اصغر)
نوحه ( حضرت علی اکبر)
نوحه عصر عاشورا( حضرت زینب(ع))
نوحه عصر عاشورا( امام حسین(ع) )
دو بیتی
نوحه عصر عاشورا( رباب)
نوحه عصر عاشورا
نوحه با محوریت نماز
دفاع مقدس
نوحه ( امام حسن مجتبی(ع)
نوحه ( با محوریت امام زمان(عج)
امام زمان (عج)
مهر 96
آبان 96

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب