طنین هر صدا می گوید عباس
نفس در سینه ها می گوید عباس
نه تنها کودکان و زینب و من
تمام کربلا می گوید عباس
به لبها نام تو روییده عباس!
علی دست تو را بوسیده عباس!
بیا تا یکصدا دشمن بگوید:
که واویلا زره پوشیده عباس
به صورت ماه من زیبا ترینی
به صولت کوه پابرجا ترینی
به این پرچم به این قامت به این دست
میان لشکرم پیدا ترینی
بیراهه رود هر که به نامت نرسید
دلتنگی یک سینه زدن را نچشید
بازار دل ما و عزایت گرم است
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
چه یارانی ،عجب عشقی،چه سوزی
چه داری دشمنان کینه توزی
چه بی ابهام آوردی به میدان
تمام عشق را در نیم روزی
به دل دارم غمت الحمد لله
گرفتم پرچمت الحمد لله
زدم چنگ ای غرور آفرینش!
به عشق محکمت الحمد لله
همیشه نام تو ذکر لب ماست
و گرمای دل و تاب و تب ماست
به قربانت ! نشان دادی به دنیا
« تمام مقصد ما مکتب ماست»
زبان حال حضرت عباس - قمر بنی هاشم (ع)
*******************
حیاتم از دمِ روحانی تو
نفس هایم همه ارزانی تو
بگیرم من اگر صد جان دیگر
دوباره می کنم قربانی تو
****************
بیا تا پیش پای تو بمیرم
کنار تو ، برای تو بمیرم
میانِ این همه پیمان شکسته
سرِ عهد و وفای تو بمیرم
*****************
تو نوری از جمالِ لایزالی
مبادا چشمم از روی تو خالی
خدا داند تمنّای دلم چیست
« وَ عِلمُ اللهِ حَسبی مِن سُؤالی»
*****************
من از زندان این تن ، با تو رَستم
هوادار توام ، تا زنده هستم
نیفتد بین ما هرگز جدایی
اگرچه از بدن افتاده دستم
*******************
تو هم درمانی و هم دردم ای دوست
به عشقت بوده هرچه کردم ای دوست
اگر برخیزم از این بستر خون
دوباره دور تو می گردم ای دوست
*********************
من از تو دل ، تو از من برده ای هوش
شهادت بهر ما وا کرده آغوش
اگر از تن سر و دستم بگیرند
« نگردد مِهرت از جانم فراموش»
********************
دل ما خورده زخم رفتنت را
«خدا حافظ برادر» گفتنت را
همه امید واریم اشک زینب
نصیب ما کند برگشتنت را
دل دریایی ات بی تاب این مشک
شدی غرق غم و گرداب این مشک
همه راضی..به قربان وفایت
تو هم ترکن لبی از آب این مشک
لبت خشک و دلت دریاست عباس
نگاهت مرهم غمهاست عباس
به آسانی مده ازدست این دست
که تنها سرپناه ماست عباس!
از آن وقتی که رفتی آسمان را
پر از عطر گل تکبیر کردی
خبر دارم من از چالاکی تو
ولی قدری دلاور! دیر کردی
دو بیتی های عاشورا از زبان حضرت زینب(ع )
پر از بغض و پر از ابر بهارم
به دیده مثل حیدر خار دارم
نه غمخواری نه دیواری نه چاهی
کجای این بیابان سر گذارم
شب است و بی گل و باغ و چراغم
کسی جز غم نمی گیرد سراغم
رها شد اشک من از دست چشمم
ولی درگیر هفده بار داغم
سلام ای لاله های تازه چیده
کبوتر های خونین پر کشیده
سلام ای آشنای دلشکسته
خدا حافظ غریب سر بریده
عجب شوری در این وادی بپا بود
عجب نوری به دلهای شما بود
که هفتاد و دو جان در یک تن اینجا
همه در گردش و محور خدا بود
نخواهم دیده ای بیگانه ی اشک
بده ساقی ، بده پیمانه ی اشک
چنان اشکی که بر سجاده امشب
شود تسبیح من با دانه اشک
نلرزد کوه عزم من به بادی
برم پیغامتان وادی به وادی
کنم رسوای عالم خصمتان را
«تَوَکّلتُ عَلی رَبِ العِبادِ»
دوبیتی های عاشورا - ازلسان شهدا
شده از نور دل روشن نگاهت
چراغ این همه خون شمع راهت
سرت بالا بگیر ای کوه راسخ
برو زینب خدا پشت و پناهت
به دوش خسته ات باری گران است
به دنبالت دعای ما روان است
در این ماتم در این هجران در این غم
صبوری کن ، خدا با صابران است
تو را در پیش رو یک راه دشوار
قدم محکم ولی آهسته بردار
امید ما به صبر بی مثالت
برو یارا، خدا یار و نگهدار
تو را صبری به پهنای دل ماست
برای غصه ها قلب تو دریاست
فرو ریزد دل تاریک دشمن
چو گویی: هرچه بر ما رفت زیباست
شدی زینب ، شدی تنها تر از ما
دل شیر تو بی پروا تر از ما
بده امشب جلا تیغ زبانت
بیا در معرکه پیدا تر از ما
غم و پیوند آب و آذر امشب
تو و سجاده و چشم تر امشب
دعا کار توایم ای صبح ،هرچند
دعایت از همه گیراتر امشب
ساقی ات بر لب دریاست اگر بگذارند
آب بهر تو مهیاست اگر بگذارند
از لب خشک تو در دیده ی بارانی من
طرح یک خنده چه زیباست اگر بگذارند
----------------------------
به لبخندی به اشکی گفتگویی
برادر تازه کن تازه گلویی
به آتش می سپارم تار و پودم
که ازتوکم نگردد تارمویی