مسلم !
خبر از غروب تو آمد و غربت خورشید طلوع کرد...
اگر چه بین مورخان و مقتل نویسان درمحل و زمان رسیدن خبر شهادت مسلم (ع) به کاروان حسینی اختلاف دیده می شود . اما ظاهراً در منزلی به نام « زباله » امام (ع) به شهادت مسلم و هانی قطع پیدا می کند . بنابراین بعید نیست که تمام گز ارش ها درست و قابل جمع باشند ، یعنی چند جا و توسط چند نفر، خبر شهادت مسلم به امام رسیده باشد ولی در« زباله» قطعیت این خبر معلوم گردد.
بر اساس گزارش « دینوری» وقتی امام در منزل « زباله » بود ، فرستاده ی « اشعث» و « عمربن سعد» که به درخواست مسلم او را با نامه ای حاکی از بی وفایی و پیمان شکنی مردم کوفه گسیل داشته بودند رسید، و نوشته ای را به امام (ع) داد ، و چون آن حضرت نامه را خواند، به درستی خبر شهادت مسلم و هانی یقین پیدا کرد « فلما قرأ الکتاب ، استیقن بصحه الخبر» . بر اساس همین گزارش امام(ع) سخت اندوهگین شد .[i]
طبری نام این قاصد را « ایاس بن عثل طایی» فرستاده و پیک « اشعث» ذکر می کند و نامی از « عمر بن سعد» به میان نمی آورد . و این به واقع نزدیک تر است . چراکه مسلم دور از «ابن سعد »و پیش از آنکه از وی چنین کاری بخواهد ، به « محمدبن اشعث» سفارش کرد که کسی نزد امام(ع) بفرستد و او را خبر کند . ابن سعد در همان مجلس به وصیت مسلم خیانت کرد و آن را نشنیده گرفت.روایت مشهوری از طبری نیز موید همین است.[ii]
از نگاشته های تاریخی بر می آید که در این منزل و احتمالاً باهمین نامه خبر شهادت
« قیس بن مسهر» ( و بنا بر بعضی نقل ها« عبد الله یقطر») به امام (ع) رسید . به هر حال حضرت نامه ای بیرون می آورد و به این مضمون برای همگان می خواند:
«بسم الله الرحمن الرحیم – اما بعد ، خبری دردناک به مارسیده است . مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن یقطر کشته شده اند . شیعیان ما، ما را رها کرده اند . هر کدامتان که می خواهد بازگردد باکی نیست.» با شنیدن این خبر مردم از گرد او پراکنده شدند و چپ و راست را در پیش گرفتند ، تا آنکه با همان یارانی که از مدینه با او آمده بودند، تنها ماند .
طبری گوید : ( امام علیه السلام) این کار را کرد چون گمان می کرد بادیه نشینانی که در بین راه به او پیوسته اند ، تصورشان این است که امام(ع) به شهری می رود که مردم فرمانبردار او هستند . از این روخواست بدانند چه می کنند وآگاهانه با او بمانند. [iii] .
خوارزمی نیز در مقتل خود می نویسد : مردم بسیاری از ساکنان آبهایی که حسین (ع) بر آنها می گذشت ، با وی همراه می شدند وپندارشان این بود که کار به نفع امام(ع) تنظیم شده است ، اما بعد از خطاب روشنگر آن حضرت در زباله، از او جدا شدند . وی می گوید: قصد امام (ع) این بود که ماندن اشخاص از روی بصیرت باشد . « و اِنّما اَرادَ اَن لا یٌصحِبه انسان الا عَلی بَصیره »[iv]
سید بن طاووس نیز می نویسد : سپس حسین (ع) رفت تا به زباله رسید . در آنجا خبر مسلم بن عقیل به وی رسید . گروهی از آنان که به دنبال ایشان آمدند این را دانستند . و کسانی که از روی طمعکاری و با دو دلی آمده بودند از گرد او پراکنده شدند و تنها خاندان و اصحاب برگزیده اش ماندند. آن جایگاه با گریه برای قتل مسلم به لرزه در آمد.[v]
آری قافله ی حسین(ع) جای دو دلان و شکاکان و طماعان خود پرست نبود . گویی کربلا قبل از این که انتخاب شونده باشد، انتخاب گر بود. منزل « زباله» محلی شد برای پالایش و غربال همراهان حسین (ع) تا فقط کسانی که اهل بصیرت اند و آگاهانه و با چشم باز می نگرند و انتخاب می کنند، بمانند و آنان که هرچیز –حتی دین را- برای تامین دنیای خویش می خواهند ، راه خود را جدا کنند.
بدین ترتیب غربت حسین (ع) آغاز می شود تا اندک اندک خود را به اوج تنهایی در ظهر عاشورا برساند و قلب یک عالم را گرفتار حسرت « یا لیتنی کنت معک » سازد.
راستی اگر ما هم آنروز در کوفه بودیم ، با مسلم می ماندیم ؟ بخت یار ما می شد، دنیا رهایمان می کرد تا خود را به حسین(ع) برسانیم. اصلاً کربلا ما را برمی گزید یا .....
امام (ع) دختر مسلم را تسلی می دهد :
گفته شده جناب مسلم (ع) دختری تقریباً سیزده ساله داشت که با دختران حضرت سید الشهدا (ع) بسیار مانوس بود . وقتی امام(ع) از صحت خبر شهادت مسلم مطمئن شد ، به خیمه این دختر رفت و نوازش زیاد فرمود ، به گونه ای که این دختر نوجوان غیر عادی بودن این نوازش را فهمید . بنا بر این روایت عرض کرد : یابن رسول الله مرا مانند یتیمان پدر از دست داده نوازش می کنی . مگر پدرم مسلم شهید ه شده ؟ حضرت شکیب خود از دست داد و گریست و فرمود : اندوهگین مباش دخترم! من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو و دخترانم خواهران تو ....
صدای شیون دختر مسلم و برادران او بلند می شود و اهل بیت(ع) با الیشان سوگواری می کنند . [vi]
نام این دختر را حمیده نوشته اند ودر بعضی از نقل ها آمده است ، هنگام هجوم دشمن به خیام به شهادت رسیده.
سلام بر مسلم و هانی(ع) ، درود بر قیس و عبد الله(ع) ، سلام و درود خدا وتمام صالحان برگزیده اش بر پیش مرگان و پیش گامان دفاع از اهل بیت رسول الله (ع )آنان که کوشیدند تا چشمی بسته نماند و بصیرتی نمیرد .
[i]ترجمه ی اخبار الطوال، دامغانی ،ص295
[ii]تاریخ طبری ج4ص290 و رک مع الرکب الحسینی... ترجمه عبد الحسین بینش ج3ص208
[iii]تاریخ طبری ج3، ص303
[iv]مقتل خوارزمی ج4 ص365
[v] سید بن طاووس < لهوف ص32
[vi] محدث قمی ، منتهی الامال ص389 . این گزارش در ناسخ از قول اعثم کوفی آمده ولی در کتاب اعثم این مطلب دیده نمی شود . این روایت اگرچه ضعیف است . ولی دلیلی بر رد آن نیز وجود ندارد . ضمن اینکه محدث قمی به آن اعتماد کرده است .
(مختصری در باره ی رباب همسر مکرمه ی حضرت سید الشهداء(ع ))
رباب دختر « امرؤالقیس » همسر حضرت امام حسین(ع) مادر سکینه و عبد الله (علی اصغر) از زنان نامدار روزگار خویش و سخت مورد علاقه و احترام حضرت ابا عبد الله (ع) بوده است . البته این« امرؤالقیس » غیر از« امرؤالقیس » صاحب« سبعه ی معلقه» از شعرای زمان جاهلیت است. با توجه به اینکه پدر رباب در زمان عمر و بین سالهای چارده یا شانزده به شرف اسلام نائل و رباب را به عقد امام حسین (ع) در آورده، باید وی اولین زنی باشد که به نکاح آن حضرت در آمده ، و معروف بین مورخین نیز همین است . [i]
شان و منزلت این بانو ی وفادار نزدامام حسین(ع) از ابیاتی که منسوب به آن حضرت است معلوم می گردد .آنجا که با قسم به جان رباب فرمود : خانه ای را که که سکینه و رباب در آن باشد دوست دارم ( لعمرک اننی احب داراً تصیفها سکینه والرباب) [ii] همچنین گفته می شود وقتی رباب به دیددن ارحام خود می رفت دخترش سکینه را با خود می برد و امام حسین (ع) در فراق آنها این شعر را می خواند : « کَاَنَّ اللیل موصل بلیلٍ اذا زارت سکینه و الرباب ) [iii]
اگرچه بخاطر اضافاتی که صاحب « الاغانی » در گزارش اینگونه اشعار دارد، بعضی از محققان در صحت انتساب آنها ، خصوصاً شعر « لعمرک..» به حضرت سید الشهداء (ع) تردید کرده اند [iv] اما علاقه و احترام ا با عبد الله (ع) نسبت به این بانوی نامدار و همچنین شان و منزلت اوچیزی نیست که قابل انکار باشد . .توصیف مورخین و سیره نویسان ازاین بانوی مکرمه گواه این مدعاست . عباراتی مانند : کانت الرباب من خیار النساء و افضلهن / اعقلهن / خیار نساء عصرها و افضلهن / خیار النساء ادباً و عقلاً .[v]
آنگاه که امام حسین (ع) در حال تعمیر شمشیر خود، اشعاری را زمزمه می کند که زینب (ع) از آن بوی سرنوشت حتمی و شهادت او را ااستشمام می کند ( یا دهر اف لک من خلیل ...) و دردمندانه می گوید : « برادرم ! این کلام کسی است که به مرگ خویش یقین کرده باشد » وامام(ع) ضمن تایید دریافت خواهرش، اهل حرم را سفارش به صبر[vi] می نماید ، رباب در کنار زینب ، ام کلثوم و فاطمه مورد خطاب و وصیت حضرت سید الشهداست (ع) .
« یا اختاه یا ام کلثوم ، و انتِ یا زینب ، و انت یا فاطمة ، و انت یا رباب! انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیَّ جیباً ...»
مرثیه های رباب
از رباب دو مرثیه ی سوزناک در رثای شوهرشهیدش روایت شده ، یک مرثیه هنگام شهادت امام حسین(ع) و یک مرثیه در مجلس ابن زیاد. اگر انتساب این اشعار درست باشد باید رباب را در کنار حضرت زینب در زمره ی اولین مرثیه سرایان عاشورا دانست .
به نقل بعضی از مورخان و سیره نویسان این ابیات را رباب بعد از شهادت امام حسین (ع) در مرثیه ی آنحضرت انشا کرد :
ان الذی کان نوراً یُسضاء به بکربلاءَ قتیلٌ غیرُ مدفون
سبطَ النبی جزاک اللهُ صالحةً عنا و جنبتَ خسرانَ الموازین
قد کنتَ لی جبلاً صعباً الوذ به و کنت تصحبنا بالرحم والدین
من للیتامی و من للسائلین و من یعفی و یأوی الیه کلُ مسکین
و الله لا أبتغی صهراً بصهرکم حتی أغیب بین الرمل و الطین [vii]
( آنکه فروغ بخش عالمی بود ، در کربلا به خاک و خونش افکندند و از دفن پیکر بی سرش نیز دریغ ورزیدند . خدا پاداش بسیارت عطا فرماید ای نواده ی رسول الله که از خسران روز قیامت روی برتافتی . تو برای من کوهی راسخ بودی که من در پناهت آرام داشتم و الطافت آنی از ما نمی گسست . با رفتن تو یتیمان را چه کسی پدر خواهد شد ؟ و محرومان را دستگیر و بی نوایان را چاره ساز ؟ به خدا قسم دودمان ما دامادی چون تو نخواهد یافت و من نیز بعد از تو شویی بر نمی گیزینم تا در بستر خاک منزل بگیرم .)
در مجلس ابن زیاد نیز به نقل بعضی از منابع ، وقتی نگاه رباب به سر مقدس شوهر و امامش افتاد ، بی تاب شد و سر مقدس را برداشت و در کنار خود نهاد و دردمندانه این ابیات را خواند :
واحسینا ً فلا نسیت حسیناً أقصدته أسنّة الاعداء
غادره بکربلا ء صریعاً لا سقی الله جانبی کربلاء
( آه حسین من! که از دستم رفت و هرگز از یادم نمی رود . در کربلا سرنیزه های دشمن بر او هجوم آوردند و او را به خاک و خون کشیدند . خداوند آتش افروزان کربلا ( در وادی قیامت) سیراب نساز د . ) [viii]
از امام صادق (ع) روایت شده که «چون امام حسین شهید شد همسر کلبیه او(یعنی رباب) برایش مجلس سوگواری به پا کرد و با زنان و خدمت گزارانش آنقدر گریست تا اشک چشمشان خشک شد . آن هنگام یکی از کنیزانش را دید که همچنان گریه می کند و اشک چمش جاری است . او را طلبید و گفت : چرا در میان ما تنها اشک چشم تو جاری است . گفت : من چون به سختی و مشقت می افتم سویق( آرد گندم یا جو بسیار نرم)) می آشامم . او هم دستور داد سویق درست کنند و خود از آن خورد وبه دیگران هم داد و گفت : می خواهم برای گریستن بر حسین(ع) نیرو پیدا کنم .»[ix]
همچنین از امام صادق(ع) روایت شده بعد از جریان عاشورا، هیچ زن هاشمی نسب سرمه نکشید و خضاب نکرد ودودی از خانه ی بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبید الله بن زیاد کشته شد .[x]
بعد از برگشت به مدینه،اشراف و بزرگان قریش به خواستگاری او می آمدند و اصرار فراوان می کردند و لی این همسر و همسفر وفادار سید الشهداء(ع) در پاسخ می گفت: « ماکنتُ لأ تخّذُ حمواً بعد رسول الله » ( نمی خواهم جز رسول خدا پدر شوهری داشته باشم ). یکسالی راکه پس از شهادت امام حسین(ع)عمر داشت ،پیوسته در سوگواری و گریه گذراند ، از آفتاب به سایه نمی آمد . گویا بعد از آنکه به چشم خود دیده بود که بدن مطهر حجت خدا را در آفتاب رها کردند ،این عهد را با خود بسته بود . [xi]
رباب که از آغاز تا انجام سفر خونین کربلا دوشادوش زینب (علیهما السلام) شاهد رنج ها و داغ های کمر شکن بود هرگز خاطره ی گودال قتلگاه و سر بریده ی شوهر و محبوب خویش را از یاد نبرد و جان بی قرارش بیش تر از یک سال برماندن در قالب تن رنجودوام نیاورد . سرانجام بیمار شد واز غصه ی[xii] فراوان جان داد .
اما این قول که گفته اند او در راه بازگشت به مدینه یکسال بر سر قبر امام حسین (ع) اقامت کرد ضعیف است و اکثر مورخان همان قول ذکر شده را گفته اند . و اگر به قول دوم اشاره کرده اند با عبارت « قیل» ضعف ان را رسانده اند . مثلاً ابن اثیر در تاریخ خود ، بعد از آنکه قول معروف ، یعنی مراجعت رباب به مدینه و خواستگاری از او را – به شرحی که گذشت- بیان می کند . در خاتمه اضافه می نماید « و قیل انها اقامت علی قبره سنة...»
علاوه بر ضعف قول یاد شده - و بنا بر رای مقرم[xiii]- چگونه می توان باور کرد که عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب(ع) که متکفل حفاظت از اهل حرم بود همچنین وجود مقدس حضرت سجاد (ع) اجازه دهند رباب داغدار در آن صحرای سوزان تنها و بی سر پناه بماند .
محلاتی ، ریاحین الشریعه ، ج 3 ص 315[i]
ابن سعد ، طبقات و از او خوارزمی ، مقتل الحسین ج1ص143[ii]
خراسانی ، منتخب التواریخ ، به نقل ازالاغانی[iii]
طارمی ، ترجمه ی حضرت سکینه ، للمقرم ، ص274[iv]
تاریخ امام حسین ( موسوعه الامام الحسین) ج ص 788[v]
فهری ، ترجمه ی لهوف ، ص 80/83[vi]
قمی ، نفس المهموم ، ص528 به نقل از ابو الفرج ، الاغانی[vii]
سبط ابن الجوزی ، تذکرة الخواص ص260 به نقل از او قمی در نفس المهموم و مقرم در مقتل الحسین [viii]
مصطفوی ، ترجمه اصول کافی ج1 ص 367[ix]
کمره ای ، ترجمه ی نفس المهموم ، ص 225[x]
قمی ، منتهی الآمال ص549 [xi]
ابن اثیر ، کامل ص 300 ، به نقل از او قمی، نفس المهموم ص470[xii]
طارمی ، ترجمه ی السکینة للمقرم ، ص 252[xiii]
برای خواندن مقاله روی ادامه ی مطلب کلیک کنید.
واقعه ی کهنه پیراهن یکی از وقایع و مراثی جانسوز و در عین حال صحیح و قابل اعتماد حادثه ی عاشوراست . شمار روایت این واقعه ،در منابع دست اول و سایر منابع قابل اعتماد به اندازه ای است که جای تردید در اصل آن باقی نمی ماند اگرچه در جزئیات آن اختلاف دیده می شود . از میان منابع یاد شده می توان به متون زیر به ترتیب سال وفات پدید آورندگان آنها اشاره کرد : بلازری در انساب الاشراف ، طبری در تاریخ ، طبرانی در المعجم الکبیر، شیخ مفید در ارشاد ، طبرسی در اعلام الوری، خوارزمی در مقتل، ابن شهر آشوب در المناقب ، ابن اثیر در کامل ، ابن نما در مثیر الاحزان ، ابن طاووس در لهوف ، که البته اعتماد محدثان بزرگی از متأ خران ، مانند شیخ عباس قمی را به این واقعه و نقل آن نباید از نظر دور داشت .
در گزارش های موجود ضمن اتفاق در اصل در خواست جامه از سوی امام ، اختلافاتی در نوع و زمان درخواست آن نیز دیده می شود . در گزارش طبری ، مفید ، طبرسی، و ابن نما ، سخن از جامه یا زیر جامه ای خوش بافت و یمانی است که چشم را خیره می کرد و امام(ع) بخاطر اینکه کسی در آن طمع نکند ، آنرا با دست خودپاره کرد تا از قیمت بیفتد و آنگاه بر تن کرد . این تن پوش را بعد از شهادت حضرت (ع) « بحر بن کعب» به غارت برد که پس از حادثه ی کربلا دستهایش در تابستان مانند دو چوب خشک می شد و در زمستان تازه می شد و از آنها خون و چرک می آمد . به عنوان نمونه به گزارش شیخ مفید که با اندکی اختلاف در عبارات مشابه با سایر منابع یاد شده است دقت کنید : «و حملت الرجال? یمیناً و شمالاً علی من کان بقی مع الحسین(ع) ، فقتلوهم حتی لم یبق معه الا ثلاث? نفر ، او اربع? ، فلما رأی ذلک الحسین(ع) ، دعی بسراویل یمانیه یلمع فیها البصر ، ففزرها، ثم لبسهاو انما فزرها لکیلا یُسلبها بعد قتله . فلما قتل الحسین(ع) عمد اجبربن کعب – لعنه الله – الیه، و سلبه السراویل ، و ترکه مجرداً ، وکانت یدا اجبربن کعب بعد ذلک تتیبّسان فی الصیف ، حتی کانهما عودان ، و ترطبان فی الشتاء ، فتنضحان دماً و قیحاً الی ان اهکه الله». [1]
اما بنا بر آنچه طبرانی و ابن عساکر به نقل از ابن ابی لیلی و همچنین ابن شهر آشوب آورده است ، امام (ع) وقتی شهادت را احساس کرد فرمود : پیراهنی کهنه برایم بیاورید که کسی در آن رغبتی نداشته باشد ، تا آن را زیر لباسهایم بپوشم . به او عرض می کنند لبس کوتاهی ؟ می فرماید نه آن لباس اهل ذلت است . آنگاه پیراهنی می گیرد و آن را پاره می کند و زیر لباسهایش می پوشد : عن ابن ابی لیلی ، قال : قال الحسین بن علی حین احس بالقتل ابغوا لی ثوباً لا یُرغَب فیه ، اجعله تحت ثیابی لا اجرد . فقیل له تبّان ؟ فقال ذاک لباس من ضبت علیه الذل? . فاخذ ثوباً ، فخرقه تحت ثیابه ، فلما قتل جُرِّدصلوات الله علیه و رضوانه . [2]
همانطور که ملاحظه می شود در دسته ی نخست از گزارش ها اولاً سخن از جامه ای نو و درخشنده ای است که تحت عنوان « سراویل » از آن نام برده شد و ثانیاً امام آن را زیر جامه های خود نمی پوشد . در حالی که در گزارش های دسته ی دوم اولاً حرف از جامه یا زیر جامه نو نیست و ثانیاً امام تأ کید می فرماید که می خواهد آن را زیر لباسهایش بپوشد . یعنی هرجا سخن از سراویل نو و درخشنده آمده حرفی از پوشیدن آن در زیر جامه ( تحت ثیابه) نیست و بر عکس هر جا سخن از پیراهن کهنه به میان آمده به پوشیدن آن زیر جامه تصریح شده است .
با توجه به موارد یاد شده شاید بتوان گفت تعارضی بین گزارش های موجود نیست و با هم قابل جمع می باشند . یعنی آن حضرت دو بار طلب جامه نمود ه که این طلب می تواند در دو زمان یا در یک زمان باشد . بنابر این هر کدام از گزارش در موضع خود درست می نماید . آنچه این حدس را تقویت می کند گزارشی است که «ابن طاووس» آورده و در آن هر دو مورد را باهم ذکر نموده است . وی می نویسد : « قال الراوی : و قال الحسین (ع) ابغوا لی ثوباًَ لا یرغب فیه ، اجعله تحت ثیابی ، لئلا اُ جرد منه، فاتی بتبان ، فقال : لا ، ذلک لباس من ضربت علیه الذل? ، فاخذ ثوباً خلقاَ فخرقه و جعله تحت ثیابه ، فلما قتل جردوه منه. ثم استدعی الحسین بسراویل من حبر? ففزرها و لبسها و انما فزرها لئلا یسلبها ، فلما قتل سلبها بحربن کعب لعنه الله ... » [3]
[1] المفید ، ارشاد ج 2 ص 115( بت ص448)
[2] ابن عساکر ، الحسین (ع) ط محمودی ص 221
[3] ابن طاووس ، الهوف ، ص 123 (بت ص452)
نحوه ی شهادت امام حسین (ع)
در میان مقاتل کهن چگونگی شهادت امام (ع) به نحو مبسوط ،با ذکر جزئیات بیان شده است و می توان گفت تفاوت قابل توجه ای بین آنها نیست . بنابراین یکی از گزارش های دقیق و مستند تاریخ عاشورا نحوه ی شهادت امام حسین (ع) است . این دقت در ثبت لحظات شهادت امام (ع) از سوی شاهدان عینی و نگارندگان اولیه ی حادثه عاشوار، به جهت شخصیت ممتاز حضرت سید الشهداء است و طبیعی است که همه ی نگاه ها از دوست و دشمن در هنگام شهادت متوجه او باشد . چند گزارش از لحظه ی شهادت امام (ع) در دست می باشد که صرف نظر از اختلافات جزیی ، نقاط مشترک آنها قابل توجه است .
از منابع کهن چنین بر می آید که وقتی تمامی یاران ابا عبد الله به شهادت رسیدند ، دشمن قصد کشتن آنحضرت را کرد ولی کسی جرأت نزدیک شدن به امام (ع) را نداشت و این ترس، صرف نظر از شجاعت بی نظیر امام حسین (ع) بیش تر به خاطر این بود که بسیاری از کوفیان مایل نبودند به عنوان قاتل فرزند پیامبر شناخته شوند . بنابر این تا وقتی کسان دیگری مانند انس ، شمر ، و خولی بد ذات بودند دیگران سعی می کردند دست خود را مستقیم به خون فرزند رسول خدا آلوده نکنند . [1]
«محمدبن سعد»( م 230 )که گزارش او از گزارش های اولیه به حساب می آید و متنی پر مطلب و به لحاظ تاریخی غنی است - اگرچه ممکن است برخی از اخبار وی قابل نقد باشد - می نویسد :
فلما قتل اصحابه و اهل بیته ، بقی الحسین عامه النهار لا یقدم علیه احد الا انصرف ، حتی احاطت به الرجاله ، فما رأینا مکثوراً قط ، اربط جأشاً منه ..... [2]
براساس انچه ابن سعد آورده : زمانی که یاران و اهل بیت امام (ع)کشته شدند ، هیچ کس به سراغ او نمی آمد مگر آنکه باز می گشت ، تا آنکه او را محاصره کردند . و در آن لحظه شجاع تر و استوار تر از او کسی نبود و دلیرانه با آنها می جنگید و حمله ی آنها را د فع می کرد . دینوری ( م 282) علت انصراف مردم را از کشتن امام(ع) صرف نظر از شجاعت یاد شده در گزارش ابن سعد و دیگران به این صورت بیان می کند که : در این وقت امام نشسته بود و اگر می خواستند می توانستند او را بکشند جز این که هر قبیله بر آن بود تا مسئولیت این قتل را به عهده ی دیگران بیندازد [3]. ابن سعد در گزارش خود ادامه می دهد وقتی شمر این کراهت بر قتل امام (ع) را دید فریاد زد : مادرتان در عزایتان بگرید منتظر چه هستید ، او را بکشید . اولین کسی که به امام(ع) نزدیک شد زُرعه بن شریک تمیمی بود که ضربتی بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه ای بر گردن امام وارد ساخت . وقتی امام ناتوان بر زمین افتاد و توان حرکت نداشت ، سنان آمد و نیزه ای در سینه ی آن حضرت فرود آورد . وی در جای دیگر می نویسد سنان امام را کشت و خولی سر مقدس او را از تن جدا کرد . [4]
اما گزارش کامل و دقیق تر ، از آن ابو مخنف است که تقریباً همان را شیخ مقید نیز نقل کرده است . طبری به نقل از ابی مخنف می نویسد : حجاج بن عبد الله بن عمار گوید : عبد الله بن عمار از این که در اثنای کشته شدن حسین حضور داشته بود ملامت کردند که گفت : مرا بر بنی هاشم منتی است . گفتم منت تو بر آنها چیست ؟ گفت : با نیزه به حسین حمله بردم و نزدیک او رسیدم به خدا اگر خواسته بودم نیزه را فر می کرده بودم. اما گفتم چرا منش بکشم ؟ دیگری او را بکشد . گوید : آنگاه پیادگان از راست و چپ به او حمله کردند و او به آنها حمله کرد و آنها را پراکنده نمود . پوشش خز به تن و عمامه داشت .( فو الله ما رأیت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بیته و اصحابه اربط جأشاً منه) بخدا قسم پیش از او و بعد از او کسی را مانند او ندیده بودم( والله ما رأیت قبله و لا بعده مثله ) و قتی حمله می کرد پیادگان از راست و چپ او چون بزغالگان از مقابل گرگ فرار می کردند . [5]
[1] جعفریان ، رسول ، تأملی در نهضت عاشورا ص184
[2] ابن سعد ، مقتل الحسین ص74
[3] اخبار الطوال ص258
[4] همان ص 186
[5] طبری ، تاریخ ج 5 ص 451
حضرت ابا عبدالله(ع) و مرثیه ی طلب کردن آب
مسئله ی تشنگی حضرت سید الشهداء(ع) ، چیزی نیست که بتوان در آن تردید کرد . و می توان گفت از نظر متون تاریخی و روایی ،تشنگی آنحضرت در لحظه ی شهادت یک حقیقت اجماعی و اتفاقی است . اما این که آنحضرت در اثناء جنگ یا در واپسین لحظات ، از دشمن طلب آب کرده باشد – خصوصاً به نحوی که در بعضی از مراثی مشهور است- نه پشتوانه ی قابل اعتماد تاریخی دارد و نه با مرام و منش امام معصوم سازگار است . برای بهتر روشن شدن مطلب به سیر تاریخی « طلب آب » می پردازیم.
طلب آب در اثناء جنگ
در متون کهن تاریخی ، مسئله ی طلب آب از سوی امام حسین(ع)- در اثناء جنگ- در دو موضع آمده است که هیچکدام از آنها ربط و حتی اشاره ای به درخواست آب از دشمن ندارد :
الف) بر اساس گزارش دینوری –که شبیه آن را قبل از او ابن سعد آورده است- چون امام تشنه شد قدح آبی خواست و چون آن را به دهان خود نزدیک ساخت ، «حصین بن نمیر» تیری بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام قدح را رها کرد. « و عطش الحسین ، فدعا بقدح من ماء ، فلما وضعه فی فیه ، رماه الحصین بن نمیر بسهم، فدخل فمه ، و حال بینه و بین الماء ، فوضع القدح من یدیه ...» [1]
اگرچه این روایت دینوری بسیار نادر است و بلازری(م297) قبل از اودر انساب الاشراف و اکثر مورخان از جمله طبری این واقعه را به گونه ی دیگری نوشته اند -که به آن اشاره خواهیم کرد- اما باز در این روایت نشانی از درخواست آب از دشمن توسط امام وجود ندارد . طبری این روایت را با ذکر سند چنین می نویسد :
« قال هشام : حدثنی عمربن شمر، عن جابر جعفی ، قال : عطش الحسین حتی اشتد علیه العطش ، فدنا لیشرب من الماء ، فرماه حصین بن تمیم بسهم ، فوقع فی فمه ، فجعل یتلقی الدم من فمه ، و یَرمی به الی السماء ، ثم حمد الله و أ ثنی علیه ، ثم جمع یدیه ، فقال : اللهم احصهم عدداً ، واقتلهم بدداً و لا تذر علی الارض منهم عداداً »[2]
بر اساس این روایات و گزارش های مشابهی که دیگران آورده اند ، وقتی عطش امام شدت می گیرد ، برای نوشیدن آب نزدیک می آید ( قرائن نشان می دهد نزدیک شریعه می شود) و حصین تیری سوی او پرتاب می کند که به دهانش می خورد ، امام خون از دهانش می گیرد و به آسمان می افکند و آنگاه حمد و ثنای خداوند می کند می فرماید : خدایا شمارشان را کم کن و به پراکندگی جانشان را بگیر و یکی شان را در زمین باقی مگذار .
ب) اما موضع دوم که در آن سخن از «طلب آب» به میان آمده ، زمانی است که امام(ع) به دنبال آب است ( نه اینکه درخواست آب کند) و دشمن میان حضرتش و فرات حائل و فاصله می اندازد و مانع رسیدن امام به فرات می شود . طبری به نقل از «اصبغ بن نباته» که زمان وفات او تا حادثه ی عاشورا حد اکثر چهل سال است می نویسد :
« قال هشام ، عن ابیه محمد بن سائب ، عن القاسم بن الاصبغ بن نباته، قال : حدثنی من شهد الحسین فی عسکره : ان حسیناً حین غلب عسکره رَکِب المسناه یرید الفرات ، قال : فقال رجل من بنی ابان بن دارم : ویلکم ! حولوا بینه و بین الماء لا تتام الیه شیعته ، قال : و ضرب فرسه ، و اتبعه الناس حتی حالوا بینه و بین الفرات فقال الحسین : اللهم اضمه، قال : و ینتزع الابانی بسهم ، فاثبَتَه فی حَنک الحسین ، قال : فانتزع الحسین السهم ، ثم بسط کفیه ، فامتلأت دماً ، ثم قال الحسین : اللهم انی اشکو الیک مایفعل بابن بنتِ نبیک . » [3]
در گزارش دیگران مانند « ابن اعثم ( م314)و خوارزمی( م568) » به حمله و دفاع امام(ع) در حالی که به دنبال آب بوده تصریح شده است . « فحمل علیه القوم بالحرب ، فلم یزل یحمل علیهم و یحملون علیه و هو فی ذلک یطلب الماء لیشرب منه شربه ، فکلما حمل بنفسه علی الفرات حملوا علیه حتی احالوه من الماء .... »[4]
در این گزارش بخوبی معلوم است که امام (ع) ضمن دفع حمله ی دشمن ،در عین حال به طرف فرات می رفت ولی آنها بین او و فرات حائل شدند . در اینجا « و هو یطلب الماء » یک جمله ی حالیه است که نشان می دهد حضرت در طلب و به دنبال آب بوده نه اینکه از دشمن «مسئلت » آب کند . منتهی بعضی ها این « و هو یطلب » را «درخواست »و «خواهش» ترجمه کرده اند. مثلاً در ترجمه این عبارت از لهوف که « فقصدوه بالحرب ، فجعل یحمل علیهم ، و یحملون علیه ، و هو فی ذلک یطلب شربه من ماء فلا یجدی....»آورده اند :
« پس همگی آهنگ جنگ با آن حضرت کردند ، حضرت بر آنان و آنان بر حضرت حمله کردند و در عین حال ، حسین از آنان جرعه ی آبی خواست ولی سودی نداشت »[5] همانطور که ملاحظه می کنید «یطلب» به
« درخواست» ترجمه و عبارت « از آنها» به متن اضافه شده است . همچنین « فلا یجد» که مناسب با « یطلب» به معنی « نیافت » یا « به« دست نیاورد» می باشد به « سودی نداشت » ترجمه شده است .
در ضمن بسیار دور از ذهن و غیر قابل باور است که بپذیریم امام در حال حمله به دشمن و رفتن به طرف فرات از آنها درخواست کرده باشد « به من آب بدهید » یعنی این درخواست با جنگ و حمله و رفتن به طرف فرات سازگار نیست .
در بعضی از متون تاریخی مانند آنچه در « المناقب» ذکر شده، تلاش حضرت عباس (ع) برای فراهم کردن آب نیز، با عبارت « یطلب الماء » آمده ، و این می تواند بهترین قرینه باشد که عبارت یاد شده ، در جریان حمله و دفاع امام حسین (ع) نیز به معنی تلاش برای رسیدن به آب است نه درخواست آب . ابن شهر آشوب می نویسد :
« و کان عباس السقاء ، قمر بنی هاشم ، صاحب لواء الحسین ، و هو اکبر الإخوان ، مضی یطلب الماء ، فحملوا علیه ، و حمل هو علیهم ، و جعل یقول ... »[6] بنابر این همانطور که در این گزارش سبک و سیاق جمله نشان می دهد که ، عبارت « یطلب الماء» ، هرگز نمی تواند به معنی « درخواست »باشد و کسی نیز این ادعا را نکرده ، در جریان حمله و دفاع حضرت سید الشهداء نیز قضیه از همین قرار است .
طلب آب در هنگام شهادت
تا قبل از خوارزمی ( م568)تقریباً اکثر مورخان و سیره نویسان نحوه ی شهادت امام حسین(ع) را با اندک تفاوتی – خصوصاً در نام قاتل امام(ع)- به یک صورت بیان کرده اند . در گزارش هایی که تا قرن ششم در باره ی چگونگی به شهادت رسیدن حضرت سید الشهداء (ع) آمده ، نه تنها سخنی از « طلب آب» در واپسین لحظات عمر امام(ع) در میان نیست ، بلکه هیچ گفتگویی را نیز ، میان شمر و امام (ع) در لحظه ی شهادت آنحضرت بیان نکرده اند . اما اندک اندک از خوارزمی به بعد تغییرات عمده و گزارش های متفاتی در متون متأخر به چشم می خورد .
خوارزمی که غالب روایت خود را مستند نوشته ، ابتدا همان گزارش معروف را، همصدا با اکثر مورخان بیان می کند ، آنگاه این روایت را به صورت مرسل و با عبارت « روی» اضافه می کند و می نویسد : «انه جاء الیه شمر بن ذی الجوشن ، و سنان بن انس – والحسین بآخر رمق یلوک بلسانه من العطش – ففرسه شمر برجله ، و قال : یا بن ابی تراب ، الست تزعم ان َّ اباک علی حوض النبی یسقی من احبه؟ فاصبر حتی تأ خذ الماء من یده ...»[7]
همین گزارش را چند قرن بعد (قرن دهم )« محمدبن ابی طالب » در مقتل خودنقل کرده و عبارت « فطلب الماء » را بعد از « ... یلوک لسانه من العطش..» به آن اضافه کرده است[8] و بعد ها مجلسی در« بحار»، بحرانی در «عوالم»، بهبهانی در «الدمعه الساکبه »و دربندی در« اسرار» عین این روایت را از او نقل کرده اند .
صرف نظر از واحد بودن خبر خوارزمی ، بیان او -تا آنجا که نقل شد – توصیف تشنگی امام حسین(ع) در لحظه ی شهادت است و حتی اشاره ای به «طلب آب» از سوی امام (ع) در آن دیده نمی شود . بنابراین تقابلی با گزارش های قبل از او ندارد زیرا همانطور که قبلاً بیان شد تشنگی آن حضرت و استمرار آن تا واپسین لحضات عمر مورد قبول همه مورخان است . دقت و مقایسه ی روایت خوارزمی با آنچه در قرن دهم در تسلیه المجالس آمده ، این حدس را که مسئله ی «طلب آب» از سوی امام حسین (ع) در لحظه ی شهادت ، به تدریج، آنهم توسط روضه خوانان بر سر زبان ها افتاده ، به شدت تقویت می کند . شاید بتوان گفت آنچه ابتداءابن نما در «مثیر الاحزان» و سپس ابن طاوس در «لهوف » آورده نیز، تحت تأثیر روایت مرسل خوارزمی است که در زمان این دو بزرگوار که هم عصر بوده اند ، بر سر زبان ها بوده است . ابن نما ی حلی (م645) برای اولین بار بدون اینکه سندی برای گفته خود ارائه کند ، از قول هلال بن نافع می نویسد : «قال هلال بن نافع : انی لواقف فی عسکر عمر بن سعد ، اذا صرح صارخ : ابشر ایها الامیر ، قد قتل الحسین . فبرزت بین الصفین ، و انه لیجود بنفسه ، فوالله ما رأیت احسن منه ، و لقد شغلنی نور وجهه و جمال هیبته عن الفکره فی قتله . و طلب منهم ماء ، فقال له رجل : والله لا تذوقه حتی ترد الحامیه ، فتشرب من حمیمها ، فقال : بل ارد علی جدی رسول الله و اسکن معه فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر ، و اشرب من ماء غیر آسن ، و اشکو الیه ما ارتکبتم منی و فعلتم بی.» [9] ابن طاووس نیز روایت فوق را به همین شکل با اندک تفاوتی و اضافه کردن نام « شمر» بعد از « ابشر ایها الامیر» در لهوف آورده است و مقاتل بعد از قرن دهم از او نقل کرده اند .
اگرچه پذیرش روایت ابن طاووس – صرف نظر از شخصیت ممتاز وی- به راحتی قابل پذیرش نیست و ما در خاتمه این بحث به دلایل این مدعی اشاره خواهیم کرد، متأ سفانه بعضی از مقاتل غیر قابل اعتماد به همین مقدار اکتفاء نکرده اند و جریان «طلب آب» از سوی حضرت سید الشهداء (ع) در لحظه ی شهادت را ، به نحوی بیان کرده اند که قهرمان خستگی ناپذیر عاشورا را از جایگاه بلند عصمت و عزت تا حد معمولی ترین انسان ها تنزل، بلکه پایین تر می آورد .
چگونه و اساساً چرا باید باور کنیم که بزرگترین منادی عزت و غیرت انسانی ، همو که فرمود اگرتمام عالم مقابل من بایستد ، تن به ذلت بیعت با یزید نمی دهم در آخرین لحضات عمر خویش در حالیکه همه ی فرزندان و برادران و انصارش با لب تشنه به شهادت رسیده اند ، ملتمسانه از قاتل خود بخواهد: «اذا کان لابد من قتلی فاسقنی شبربه من الماء» و وقتی جواب رد می شنود فریاد بزند : وا جداه... وا علیاه... أ اقتل عطشانا ً وجدی محمد المصطفی ،ااقتل عطشاناً و ابی علی المرتضی...»[10]
این در حالی است که هیچ یک از یاران امام(ع)- با اینکه تشنه به شهادت رسیده اند- ، در وقت جان دادن آبی طلب نکرده اند و این فقط سالار شهیدان است! که تشنگی را تاب نمی آورد و طلب آب می کند! . البته بعضی ها که اصرار فروان دارند که «آب خواستن» امامرا، آن هم به صورتی که بیان شد ، ثابت کنند متوجه ناسازگاری این حرکت با مرام حسین بن علی (ع) شده اند ،به دست به دامان واژه ی « اتمام حجت » شده اند . مرحوم دربندی می نویسد « روشن است آب خواستن امام مظلوم از کفار- آن هم به کرات – در زمانی که نزدیک به شهادت بود در بسیاری از روایات آمده و جمع کثیری از ارباب مقاتل آن را ذکر نموده اند . اما اهل بصیرت باید بدانند که اگربرای آن حضرت آب هم می آوردند ایشلن آن را نمی خورد . آب خواستن امام حسین (ع) از کفار وجوه و اسراری دارد که از جمله ی اینها ، اتمام حجت بر آن قوم کافر بود »[11].
[1] الدینوری ، الاخبار الطوال ، /255
[2] الطبری ، التاریخ، 5/449
[3] الطبری ، 5/449
[4] ابن اعثم ، الفتوح ، ج5 ص 215
[5] فهری ، ترجمه لهوف /120
[6] ابن شهر آشوب، المناقب، 4/1
[7] الخوارزمی، مقتل الحسین، ج4 ص 35
[8] محمد بن ابی طالب ، تسلیه المجالس ج 2 ص 322
[9] ابن نما ، مثیر الاحزان ، ص 39
[10] طریحی ، منتخب ج2 ص 465
[11] دربندی ، سعادات ناصری ص129