تشنه ی آبی و من تشنه ی لبخند تو
خنده ی شیرین تو غصه فنا می کند
نیست کسی فارغ از یاد لب تشنه ات
بهر تو یک کاروان خدا خدا می کند
ازلب چون غنچه ات قلب پدر تنگ تر
در غم تو درد دل با شهدا می کند
بر قمر روی تو دیده اگر بسته ام
چشم من از این لب تشنه حیا می کند
گریه مکن اصغرم رفته عمو بهر آب
شاد به لبخند تو آل عبا می کند
رفته که از علقمه دُرّ گران آورد
حاجت ما را عمو باز روا می کند
گشته به مرکب سوار با قدمی استوار
زمزمه درهر قدم نام تورامی کند
سینه سپر می کند عزم خطر می کند
باز طبیبانه این درد دوا می کند
گرچه رسیدن به آب یک تنه ناممکن است
دست علمدار عشق معجزه ها می کند
گوش کن از علقمه غرش تکبیر او
جنبش هر تیغ اوتیره فضا می کند
بر سر راهش اگر صف بکشد لشکری
یک تنه این راه تاعلقمه وا می کند
تیغ اگر بر کشد کیست جلو دار او
جنگ عموی تو چون شیر خدا می کند
قیمت جان گر شود آب بدست آورد
جان بر سر وعده ی خویش فدا می کند
غم مخور ای اصغرم طفل بلا دیده ام
از گل رویت عمو دفع بلا می کند
می رسد از علقمه دست خدا دست پر
این لب خشکیده را کامروا می کند
خیمه ی آل عبا دیده به راهش همه
باز خدا روی او هدیه به ما می کند؟