تشنه رفتی به فرات تشنه تر برگشتی
همه ی عشق و وفایی عباس!
همه جا روضه ی توست تو که پرپر گشتی
همه ی کرب و بلایی عباس!
همه جا ورد زبانهاست هوا داری تو
نرسد دست وفایی به وفا داری تو
روزی ام باز شده نوحه برایت خواندن
قسمتم باز شده شکرِ عزا داری تو
تو امیر دل مایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
شهره ی شهر دلم عشق حکیمانه ی توست
قصه ی زندگی ام مرگ غریبانه ی توست
همه جا زمزمه ی نام تو روی لب ماست
سخن از مشک و علم ، جنگ دلیرانه ی توست
تو که رشک شهدایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
همه جا صحبت دردی ست که آهش بودی
حرف خورشید غریبی ست که ماهش بودی
همه جا حرف شهیدی ست که شهدش با توست
وقت جان باختنت دیده به راهش بودی
صاحب مشک و لوایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
کربلا کوفه شد و خشم خروشان می خواست
پرُ نامرد شد و مرد رجز خوان می خواست
سینه ی تنگ تو و خشمِ نگه داشته ات
از امام شهدا رخصت میدان می خواست
سپر رنج و بلایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
فاتح خیبر غم های برادر بودی
علمش داد به تو بس که دلاور بودی
اولین دلهره ی لشکر شیطان از تو
همه این بود که تو ثانی حیدر بودی
پسر شیر خدایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
از همه قامت افراشته ات رعناتر
در بلا ها قدم عشق تو پا برجا تر
چه نیازی به علم داشت علمداری تو؟
قد و بالای تو بود از علمت پیداتر
تو الفبای وفایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
راه پر حادثه ی علقمه حیران تو بود
عطش کرب و بلا دست به دامان تو بود
جنگ تو یکتنه و دشمن تو پر تعداد
آب یک قافله آن روز به دندان تو بود
همه گفتند کجایی عباس
همه ی کرب و بلای عباس
لب تو تشنه ولی بارش ابر کرمی
پاسخ «العطش» و خواهش اهل حرمی
بین هفتاد و دو عاشق تو فقط بی دستی
از شهیدان تو فقط صاحب مشک و علمی
شمع جمع شهدایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
تا ابد شاکرم از لطف خدای ازلی
که زده در دل من خیمه ی اولاد علی
می کشم ناز عزایت که ندارد مانند
ای به قربان وفایت که ند ارد بدلی
قمر آل عبایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس
من به هر روضه ی عباس رساندم خود را
هر کجا ذکر غمت بود نشستم آنجا
دلم از گریه به زیر علمت سیر نشد
مانده ام باز بدهکار عزایت اما
طلبم از تو دعایی عباس
همه ی کرب و بلایی عباس