آنچه ما در این تحقیق دنبال می کنیم صرفاً یک کنکاش فقهی است و در صدد آنیم تا قیام عاشورا را از دیدگاه و زاویه ی فقهی بررسی کنیم . روشن است که آن دسته از رویدادهای عاشورا که قابل استناد فقهی است مد نظر قرار گرفته و متعرض موارد غیر مرتبط نمی شویم .البته بدیهی است که اشاره به بعضی از مستندات تاریخی و روایی خصوصاً سخنان امام حسین (ع) به جهت تبیین استناد فقهی و تایید آن ضروری است .
در اصل ما در این حوزه با چند پرسش اساسی مواجه هستیم که درپاسخ به آنها پای مباحث فقهی به میان کشیده می شود. به عبارت دیگر رسیدن به پاسخ جزبا طرح مباحث فقهی ممکن نیست.
سولات تحقیق:
1-آیا قیام علیه یزید به عنوان یک تکلیف شرعی بر امام حسین (ع) واجب بود ؟و در اصل امام شرعاً مکلف به قیام بود، یا اینکه او به چیزی فراتر ازوظیفه و تکلیف خویش عمل نمود . یعنی با اینکه می توانست با بیعت ،جان خویش و نزدیکان خود را نجات دهدو این کار برای او جواز شرعی داشت ، چرا قیام و شهادت را انتخاب کرد ؟
2-پرسش دیگری که دل سوال نخست بر می خیزد و شاید مهم تر از آن باشد و دامنه مباحث ریشه دار تر طلب کند ، این است که : آیا اساساً قیام علیه حاکم جور مطابق با موازین فقهی است یا اینکه از وظایف ویژه حضرت سید الشهدا (ع) محسوب می شود و دیگران در شرایط مشابه مکلف به چنین کاری نیستند . ؟ با طرح این پرسش، مسئله ملاک مشروعیت حکومت از دیدگاه شیعه و اهل سنت و مسئله ی خروج بر حکومت جور پیش می آید .
3-آیا امام (ع) با توجه به شرایط عمومی امر به معروف و نهی از منکر اقدام به قیام خونین نمود و هر مسلمان دیگر نیز با فرض وقوع چنین شرایطی ، مکلف به همان کاری است که حضرت سید الشهدا (ع) کرد؟
4-چرا امام حسین(ع) با اینکه می توانست با توجه به مشروعیت « تقیه» و جواز آن در فقه اسلامی ، تحت همین عنوان با یزید سازش نماید – همانطور که امیر المونین(ع) در شرایط اضطرار نسبت به خلیفه ی وقت چنین کرد- مع الوصف تن به تقیه نداد ؟
5-فقه اسلامی خصوصاً فقه امامیه در پاسخ به این شبهه که آیا موضع و اقدام حضرت سید الشهدا (ع) مصداقی از « القای نفس در تهلکه» نیست؟ چه جوابی دارد ؟
بدیهی است برای دریافت پاسخ این دست از پرسش ها چاره ای جز مراجعه به منابع فقهی و کنکاش در استدلال های فقها نیست .
ذکر این نکته نیز ضروری است که اساساً وقتی سوال از انگیزه و فلسفه ی قیام امام حسین (ع) در ذهن نقش می بندد و به دنبال آن سولاتی از قبیل اینکه: چرا امام حسین (ع) صلح نکرد؟ چرا تقیه نکرد؟ چرا با اینکه علم به شهادت و پیمان شکنی کوفیان داشت ، از بیعت امتناع ورزید ؟ دست کم یک فرد مسلمان ، بیش تر به دنبال یک پاسخ فقهی مستند به مبانی شرعی است تا یک تحلیل تاریخی یا عقلانی . و از این جاست که ضرورت بحث و تحقیق جدی و موشکافانه در این راستا خود نمایی می کند .
ذکر نکته بسیار مهم
ذکر این نکته بسیار مهم است که از منظر فقه شیعه ، شرایط احکام و فروع هر واجبی باید از امام معصوم استفاده شود و استوار ترین دلیل بر جواز شرعییا حرمت هر عمل این است که امام معصوم آن را انجام دادهیا ترک کرده باشد . به عبارت دیگر گفتار و رفتار امام از ادله ی احکام شرعی است . لذا این فقه است که باید خود را با موضع امام حسین (ع) تطبیق دهد نه امام خود را با فقه . بنا براینوقتی در این پژوهش مثلاً مطرح می شود : چرا امام حسین(ع) با مفقود بودن شرط « عدم ضرر» که از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر است ، اقدام به این کار نمود؟ قطعاً مراد این نیست که چرا سید الشهدا(ع) عمل خود را با نگاشته های فقهی مطابقت نداده؟ بلکه می خواهیم بدانیم این تعارض بین عمل امام و فقه – اگر تعارض باشد- چگونه قابل حل است و فقها چگونه از عهده ی آن بر آمده اند . به عبارت دیگر در صورت تعارض بین عمل امام و فقه آیا باید گفت حضرت مکلف به تکلیف ویژه ای بوده و دیگران باید مطابق موازین فقهی عمل کنند ، یا مطلب چیز دیگری است ؟