موج در موج غم و آه جگر تاب بنوش
پیچ در پیچ غم این همه گرداب بنوش
غم زینب غم اصغر ، ، غم من
غم لبهای ترک خورده بی تاب بنوش
کفی از آب نمی داد کفاف عطش ات
جرعه جرعه غم ما را عوض آب بنوش
آه ای ماه که افتاده مدارت به فرات
تیرهایی که زهر سو شده پرتاب بنوش
خسته ای خسته تر از آنکه بگویم برخیز
بر سر دست من ای مرد کمی خواب بنوش
ظهر امروز همه مست نمازت بودند
آخرین سجده هم از ساغر محراب بنوش
می کشد بوی تو خورشید حجازی به عراق
لذت بوسه خورشید به مهتاب بنوش