زبان حال حضرت سید الشهدا(ع)
گسستم از همه دلبستگی ها
به سر آمد غم و دلخستگی ها
به سر آمد غم دیرین دیدار
رسیده لحظه ی شیرین دیدار
زنان و کودکان را وا نهادم
میان دشمنان تنها نهادم
به سویت آمدم تنها تر از پیش
رها تر ، تشنه تر، شیدا تر از پیش
قبولم کن به قربانی خدایا
خلیل ات را به مهمانی حدایا
عجب قرب و بهایی دارد اینجا
عجب سعی و صفایی دارد اینجا
گلوی تشنه ام را اشک ساقی است
مرا تا دوست یک شمشیر باقی است
به صحرای دلم پیچیده بویت
الهی تشنه در راهم به سویت
گشودم سوی تو بال و پر ای دوست
تنم بیزار از بار سر ای دوست
ندارم شکوه از زخم سر و تن
و از تنهایی و انبوه دشمن
نه غربت می کند اندوهگینم
نه داغی می نشاند بر زمینم
تکاپو کرد خصم تیره دل تا
بجنباند دل نستوهم از جا
ولی هر بار پا برجا ترم دید
صبور و سخت و بی پروا ترم دید
بسی کوشید از شورم بکاهد
نمی از عشق منصورم بکاهد
نمی فهمید ما شور آفرینیم
امام اولین و آخرینیم
نمی فهمید معصوم از گناهم
نگردد هیچ خاری سد راهم
گمان می گرد من بی تاب آبم
نمی دانست باران و سحابم
نمی فهمید روح آب ، زهراست
چراغ زندگانی روشن از ماست
ندارد عزم من آهنگ سستی
نمی گیرد شتابم رنگ سستی
دمی آسوده و آسودن هیهات
حسین و یک قدم برگشتن هیهات
به اشک زینب نستوه سوگند
به عزم و طاقت چون کوه سوگند
به گلبرگ گلوی اصغر من
به عباس دلیر و اکبر من
قسم بر اشک زین العابد ین ام
به مردان حماسه آفرین ام
که من از یک دم بی دوست سیرم
اگر سر می دهم منت پذیرم
مرا عزمی به پهنای غدیر است
مرا در پیش حجی بی نظیر است
سراپا غرق نور و عشق و شورم
محمد در حرا ، موسی به طورم
من از زندان تن خوشنام رستم
من از میقات خون احرام بستم
حرامم باد ماندن دیگر ای دوست
بجز در خون شکفتن دیگر ای دوست
حرامم باد پیوند سر و تن
حرامم باد بر پای ایستادن
مقدر شد مرا احرام اینجا
یکی از خون یکی از خاک صحرا
به باغ مقتلم بوی بهشت است
محقق شد هر آنچه سرنوشت است