تذکر: متاسفانه بعض از دوستان بدون اجازه اقدام به نشر بعضی از اشعار اینجانب کرده اند. از جمله در کتابی تحت عنوان
« ملکوت اشک» این اتفاق ناپسند افتاده است .در کتاب یاد شده غالب اشعار غلط و مورد تایید نمی باشند. ضمناً تنها مرجع رسمی اشعار اینجانب همین وبلاگ و سایت رسمی عباسیه ی دزفول است .
بسته ام یا رب به تن احرام عشق
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
پر زدم از کُنج غم بر بام عشق
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان (1)اِنََّ الحَمدَ و النّعَمه لَکَ وَ المُلک
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان(2) وَحدَکَ لا شریکَ لَک جِئتُ وَحدی اِلَیک لَبَّیک
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
برگردان(3) کرده ام بر تن یا رب کهنه پیراهن یا رب
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
زمزم و سعی و صفا آورده ام
کعبه را تا کربلا آورده ام
سر جدا ، تن را جدا آورده ام
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
زمزم خون گلوی اصغرم
سعی عبّاس و صفای اکبرم
می دهد تا کعبه ی رویت پرم
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
جلوه کردی در نهان و بر مَلا
جرعه جرعه مستم از جام بلا
تا کشانیدی به دشت کربلا
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
ای که در پنهان و پیدا با منی
در هجوم موج غمها با منی
مانده ام تنها ، تو تنها با منی
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
من کی ام جز موجی از دریای جود
من چه دارم جز نمایی از وجود
جز دلی عاشق که آن هم از تو بود
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
ای خدای هرچه بود و هرچه هست
ای نیاز آلوده ات بالا و پست
از تو یا رب هر چه پیش آید خوش است
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
بس که مستم کرده ساقی بی سبو
می دهم سر در طواف روی او
کُلُ شَی ءٍ هالِک الّا وَجهَهُ
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
سوی خود می خوانَدم یار رئوف
حجّ من بی وقفه خواهد بی وقوف
تشنه ی تیغم خُذینی یا سُیُوف
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
می چکد لبَّیک خون از پیکرم
می نوازد تیغ دشمن حنجرم
دیده در راه جهانِ دیگرم
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
مانده تنها یک سر و تن فاصله
یک نفس بین تو و من فاصله
این نفس بردار و بشکن فاصله
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
یا رب از پایان به آغاز آوَرَم
از تو بودم سوی خود باز آوَرَم
با تن بی سر به پرواز آوَرَم
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
این من و بار گران سر به تن
سر بلندم کن بگیر این سر ز من
از توام باز آورم سوی وطن
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
آمدم امّا نه چون موسی به طور
آمدم با محشری بی نفخ صور
می دهم سر بر نی و کنج تنور
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
از حجاب تن برون آمد حسین
مُحرم از میقات خون آمد حسین
سر بلند و لاله گون آمد حسین
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
سر خوشم از جلوه ی پروای دوست
گوش جانم پر شد از آوای دوست
اِرجِعی شد لَن تَرانی های دوست
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
لحظه ی شیرین رستن از غم است
هر چه تیر آید به جانم مرهم است
بر گلویم زخم یک خنجر کم است
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
مستم از خون گلو افشانی ام
سر خوش از هفتاد و یک قربانی ام
بر سر نی عید سر گردانی ام
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *
در هوایت ای حبیب بی بدیل
«لا اُحِبُّ الآفِلین »گفته خلیل
من به توحیدت سر آوردم دلیل
لا شریکَ لَکَ لَبَّیک
* * *