نشسته ام تشنه لب به سجّاده ی دعا
تا که برگردی
* * *
شکسته دل می کنم برایت خدا خدا
تا که برگردی
* * *
می شمارم لحظه های دوری از روی تو را
می کشم از جای پای رفتنت بوی تو را
تا که برگردی
* * *
در کمینت ای غزال من دو صد تیر و کمان
چشم ما در راه و دست ما به سوی آسمان
تا که برگردی
* * *
می کند ای جان پناه کودکان فاطمه
زیر لب بابا دمادم نام خوبت زمزمه
تا که برگردی
* * *
رو بگردان از فرات ای دلبر آزاده ام
تا ببینم بار دیگر موج دریا زاده ام
تا که برگردی
* * *
بر نمی دارم نمی گیرم سر از زانوی غم
تا دوباره کم کند روی قشنگت روی غم
تا که برگردی
* * *
در خیالم روی ماهت را تجسّم می کنم
در فراقت گریه از شوقت تبسم می کنم
تا که برگردی
* * *
کرده می دانم قیامت گردش شمشیر تو
می سپارم گوش جان بر نغمه ی تکبیر تو
تا که برگردی
* * *
در غمت آبم مکن بگذار و بگذر از خطر
بگذر از آب روان ای آخرین یار پدر
تا که برگردی
* * *