مسافر غم توام
نماز خود راشکسته می خوانم
شب به خون نشستن ات
نماز شب را نشسته می خوانم
برگردان : ضربان دلم ، تن و جانم
به فدای سرت پسرانم
جای هر زخمی گه خوردی بی شمار
می گذارم بوسه ای را یادگار
ازتنم رفته توان، از دل قرار نماز خود را...
ای به قربان لب عطشان تو
تا همیشه چشم من گریان تو
در شب آشفته ی هجران تو نماز خود را ...
ماه من روی تو کم پیدا شده
یا که امشب آخر دنیا شده
قلب من تنها تر از تنها شده نماز خود را ...
در شب هجران و فریاد و فغان
جور دشمن ، خیمه های بی امان
گریه های کودکان نیمه جان نماز خود را ...
در شبی که آسمان غرق عزاست
لیله القدر غم خون خداست
قلب من درگیر سرهای جداست نماز خود را ...
ای که زد در ساغر ت رَبُّ الاحد
«شَربَةً اَحیی بِها عُمرَالابد»
از گلوی تشنه می گیرم مدد نماز خود را ...
من که دیدم قامت بشکسته ات
پشت خیمه گریه ی آهسته ات
بار غم های به هم پیوسته ات نماز خود را...
این مسافر زخم بی مرهم چشید
حنجرت را زیر خنجر تشنه دید
در شبی که روح پاکت پر کشید نماز خود را ...
روی لبهای همه این زمزمه
یا محمد ، یاعلی، یا فاطمه
در شبی که غم گرفته علقمه نماز خود را ...
در شبی که خفته در خون پیکرت
مانده جا تن از تکاپوی سرت
زیر بار داغ روی اکبرت نماز خود را ...