هر که می خواهد بداند کیستم
باید از عبّاس بشناسد حسین
* * *
از زمین از آسمان از چیستم
باید از عبّاس بشناسد حسین
* * *
گفت پیغمبر علی یار من است
او کلید گنج اسرار من است
من بگویم با برادر زنده ام
رمز فهم من علمدار من است
* * *
آسمان پر گشته از آوازه اش
هر دم از جانانه جان تازه اش
مُلک نور و شهر عشقم من اگر
هست عباس علی دروازه اش
* * *
کربلایم از حضورش طور بود
چشم دنیا بین دشمن کور بود
ما دو همدل ما دو هم سنگر دو یار
جان ما پروانه ی یک نور بود
* * *
کیستم من ؟ وارث پیغمبرم
بازتابی از حضور حیدرم
شیعه ایمن می نهد پا در صراط
در پناه آبروی مادرم
* * *
کیستم من ؟ شافع یوم الحساب
امتداد خطِّ سرخ بو تراب
من کیم ؟ خورشید ، عباسم چو ماه
ماه آمد در رکاب آفتاب
* * *
او چو ابراهیم در آتش نشست
همچو حیدر هیبت خیبر شکست
گفت حتّی دشمن او زیر لب
آفرین بادا بر این بازو و دست
* * *
من کیم ؟ میر جوانان بهشت
از کجا ، از مادری حوری سرشت
خورده با خون سرنوشت من رقم
این من و عباس و تیغِ سرنوشت
* * *
کیستم من ؟ حجّت روی زمین
میر و سردارم یلِ ام البنین
من کیم ؟ آنم که در گهواره زد
خنده با لبخند او روح الامین
* * *
کیستم من ؟ شاخه ای از نخل نور
پاسدارم کیست ؟ عباس غیور
می زند شمشیر در راهم چو شیر
روبهان را می کند از خیمه دور
* * *
آه بود و درد بود و التهاب
اشک اصغر بود و اندوه رباب
دامنش را دخترم بگرفت و گفت
کشت ما را تشنگی ای روح آب
* * *
کرد با حسرت به اصغر یک نگاه
رفت آرام دلم از خیمه گاه
مشک بر دوش و به مرکب شد سوار
بعد از آن شد کار زینب آه آه
* * *
بر سر آب روان بگذاشت دست
تیر آمد شد سپر آن چشم مست
گفت بی دستم چه غم آبم بجاست
پاره شد چون مشک آب از پا نشست
* * *
دیده ام صد زخم سر بگشاده من
سرو های سرنگون ، آزاده من
سوختم آن دم که دیدم بر زمین
ماه خود را بر جبین افتاده من
* * *
دید پیغمبر علی را مست عشق
هر نفس در هر قدم پا بست عشق
برد بالا دست او را در غدیر
من به خاک افتاده دیدم دست عشق
* * *
تا کنارم بود قدّم خم نبود
رنج بی عباس ماندن کم نبود
زخمی آماج غم ها بود لیک
بر کدامین زخم من مرهم نبود ؟
* * *
هر که را با اشک دمسازش کند
در صف محشر سرافرازش کند
باز گر خاکی بگوید از غمم
باید از عباس آغازش کند
* * *