هر دلی آن روز درگیر تو بود
شهر ما پر بود از عطر تنت
وقت رفتن ساکت و بی ادعا
روی دوش ملتی برگشتنت
ای عشق برگردان به ما آن روزها را
آن اشک ها ، آن سجده ها، آن سوزها را
آنروزها دنیای ما سمت خدا بود
در خانه ی هر کس برای عشق جا بود
در حسرت شب های ما خورشید می سوخت
در هرم باور های ما تردید می سوخت
خاک تیمم های ما بوسیدنی بود
تن پوش های خاکی ما دیدنی بود
آیینه های بی غبار دشت بودیم
گاهی مسافر های بی برگشت بودیم
خاموش بودیم و سکوت ما زبان داشت
پرواز می کردیم هر جا آسمان داشت
آن جا سر نام و نشان دعوا نمی شد
جایی برای اخم ما پیدا نمی شد
شب ها پر از شیرینی دنیای ما بود
سر بند « یا زهرا» فقط دعوای ما بود
آن شهر خاکی مردمانی بی ریا داشت
سنگر به سنگر عاشق بی ادعا داشت
در شهر خاکی این و آن فرقی نمی کرد
حتی بهارش با خزان فرقی نمی کرد
تکلیف ما معلوم بود و راه روشن
در گوشه ای یا در میان فرقی نمی کرد
دلهای ما پر بود از شور جوانی
تن پیر باشد یا جوان فرقی نمی کرد
یک در میان ما پر از بال فرشته
دیگر زمین با آسمان فرقی نمی کرد
شب ها نماز هیچکس پنهان نمی ماند
پیدای ما هم با نهان فرقی نمی کرد
ای عشق برگردان به ما آنروز ها را
آن اشک ها ، آن سجده ها، آن سوزها را
***
باور نکردم از نفس افتادن ات را
ای همنفس از زندگی جا ماندن ات را
از خون پاکت رد پایی تا خدا ماند
این زندگی بود از تپش های تو جا ماند...