عشق ویران بود از بنیان بدون فاطمه
بخت بر می گشت از انسان بدون فاطمه
سوز های کهنه ی ما را تجدد خورده بود
سرد می شد آتش ایمان بدون فاطمه
سجده ها بی روح از تکبیر های بی نماز
از خدا بودیم رو گردان بدون فاطمه
کوله بار زندگی هامان تهی از بندگی
پر نمی شد رودی از باران بدون فاطمه
واژه ها بی مقصد و احساس ها بی سر پناه
شعر می پوسید در دیوان بدون فاطمه
ما دروغ سایه ها را راست می پنداشتیم
همچنان می داد شب جولان بدون فاطمه
همچمنان می ماند پنهان در غباری از نفاق
سیرت سالوس نامرداان بدون فاطمه
رشته پیوند انسان با خدا مهر علی ست
می برید این رشته را شیطان بدون فاطمه
تا ابد می ماند فریادعلی فریاد عشق
در سکوت چاه و نخلستان بدون فاطمه
مطمئن هستم- یقین دارم- نبود
روزنی از درد بر درمان بدون فاطمه