می جوشد خون علی در رگهایم
عباس علمدارم من
گل کرده نور خدا در سیمایم
عباس علمدارم من
با لشکر کوفه یک تن
می جنگم و عباسم من
تیغم نکند جا جز در
سینه و پهلوی دشمن
می گیرم جان از تن خصم مهتاب
می سازم شمشیر خود از خون سیراب
من عاشق این درگاهم
اخترم و مست ماهم
در این سفر سرخ عشق
با خون خدا همراهم
بوسیده فاتح خیبر دست من
می لرزد از برق نگاهم دشمن
من مست شرابی پاکم
از تیر و سنان کی باکم
با شبنم عشقی برتر
آغشته شد آب و خاکم
می جنگم در معرکه من چون حیدر
دست من در دست حسین و اکبر
چون کوهم و پابرجا من
توفنده و رعد آسا من
پروانه صفت می گردم
گرد حرم زهرا من
می رانم دشمن زحریم زهرا
سرمستم از بوی نسیم زهرا
پهنای دل من دریاست
عباس علی بی پرواست
هر جا که رود تیغ من
بی چون و چرا مرگ آنجاست
برجان ها چون صاعقه چشم عباس
بگریزید از آتش خشم عباس
من همنفس موسایم
همراز گل زهرایم
سرحلقه ی مردان مرد
یک قطره از این دریایم
می ریزد از هر نفسم نام عشق
بشناسد کی حال مرا خام عشق
چون زهره و ناهیدم من
پرورده ی خورشیدم من
عباسم و سازش هیهات
سرلشکر توحیدم من
دل برده نور دل زهرا از من
دلدارم دل برده به یغما از من