ما همه زیر علم عباسیم
شمع و چراغ حرم عباسیم
می برازد به او هر چه دارد لقب
فاتح قلب ماست این امیر عرب
لشکریان عجم عباسیم
بر سر آسمان سایه ی پرچمش
ما همه قاری آیه ی پرچمش
عارف دست و علم عباسیم
بسم رب الحسین ایها المومنون
عِشقُنا ، لا یَزال حِزبُنا ، غالِبون
حزب حسین و کرم عباسیم
کم ندیدیم از این دست و پرچم کمک
کم نخوردیم از این سفره نـان و نـمک
ما همه غرق نِعَمِ عباسیم
آسمان می کند بخت ما را رصد
زیر این پرچمیم بی ریا ، بی حسد
ما همه مدیون غم عباسیم
زندگی می کنیم با مرامت حسین!
در دفاع از حرم از خیامت حسین!
ما به خدا همقسم عباسیم
کربلای حسین شد بهشت زمین
کوله بارت ببند ما همه اربعین
شمع و چراغ حرم عباسیم
ما به لطف خدا عازم دیدنِ
قبر شش گوشه ایم در صف خواندن ِ
اذن دخول حرم عباسیم
شور ما بهترین شاعر کربلاست
این غزل خالی از منت واژه هاست
ما به عمل محتشم عباسیم
ای خدا ! هرچه از عمر ما باقی است
وقف سردار عشق حضرت ساقی است
(خاکی ) و خاک قدم عباسیم
ماه من از خیمه درآ خیره کن چشم همه را
بر بلندای علمت
تازه کن این زمزمه را «یاعلی» « یا فاطمه» را
ای به قربان قدمت
برگردان مخالف اول:
روشنی بخش طلوع روز دهم
شیر میدان با شروع روز دهم
خیره کن چشم همه را بر بلندای علمت
برگردان مخالف دوم:
به این سردار لشکر هزار الله اکبر
جلوه کن تا روی دشمن کم شود
زیر پای تو زمین محکم شود
جاودان تاریخ این پرچم شود
ای به قربان قدمت
وقت آن شد حمله چون حید ر کنی
کربلا را خیبری دیگر کنی
خواب دشمن را پریشان تر کنی
ای به قربان قدمت
ماه من آماده ی رفتن شدی
مرحبا مجکم تر از آهن شدی
باعث دلشوره ی دشمن شدی
ای به قربان قدمت
خستگی را می بری از پیکرم
می زنی وقتی قدم با ا کبرم
مالک اشتر برای لشکرم
ای به قربان قدمت
شیر من شیرازه ی این لشکری
در سپاهم از همه پیدا تری
هم به سیرت هم به صولت حیدری
ای به قربان قدمت
کوه عزم بی خلل آورده ای
شور ایمان در عمل آورده ای
قهرمانی از جمل آورده ای
ای به قربان قدمت
لشکر شیطان رسیده تا به شط
صف کشیده دشمن ما خط به خط
تیغ تو یک خط نمی خواند غلط
ای به قربان قدمت
شیر من آرایش حیدر بگیر
خیمه ها را زیر بال و پر بگیر
راه این پاییز غارتگر بگیر
ای به قربان قدمت
از سیاهی پر شده صحرا همه
پیش رویت دشمن زهرا همه
مسخ شیطان بنده ی دنیا همه
ای به قربان قدمت
در مصاف ما اسیر آورده اند
برده با نام امیر آورده اند
لشکری جان حقیر آورده اند
ای به قربان قدمت
وحشت نام تو در دلها بس است
از دم تیغ تو یک غوغا بس است
قطره ای از خشم این دریا بس است
ای به قربان قدمت
نوح من تا می شود لنگر بگیر
فاصله از خیمه ها کمتر بگیر
سایه ات را بر سر اصغر بگیر
ای به قربان قدمت
شمع صد پروانه نزدیکم بیا
حس کنم در سینه گرمای وفا
بشنوم نبض نفس های تو را
ای به قربان قدمت
در مسیر چشم زینب آنقدر
ای دلاور پرچمت بالا ببر
تا بمیرد رنج احساس خطر
ای به قربان قدمت
این نوحه را سالها پیش نوشته بودم و سخت مورد علاقه برادر مرحومم حسن بادروج بود و با آن اشک می ریخت .
اگر قابل باشد ثوابش نثار او و همه ی همرزمان شهیدش...
مثل عباس
ندیده ام یار با وفایی
بخدا سخته جدایی
* * *
بی تو دیگر
ندارد این زندگی صفایی
بخدا سخته جدایی
* * *
دل بریدن از تو سخت است یار با جان برابرم
می شود بعد از تو ساقی چشمه ی اشک دخترم
یاس باغ کربلایی
بخدا سخته جدایی
* * *
مانده تنها سایه ی تو در کویر غمِ حسین
همنفس با لحظه هایم ، همدل و همدمِ حسین
ساقی و صاحب لوایی
بخدا سخته جدایی
* * *
مهر و ماه من ، دوای زخم غمهای زینبی
تکیه گاه من ، پناه قلب تنهای زینبی
ای سپر بر هر بلایی
بخدا سخته جدایی
* * *
بر سر طفلان تشنه دست مشکل گشای تو
می دهد تسکین به دلهای پریشان صدای تو
هم طبیبی هم دوایی
بخدا سخته جدایی
* * *
ای نلرزانده سپاهی قلب دریاییِ تو را
کم نکرده غم نمی از شور و شیدایی تو را
بحر غم را ناخدایی
بخدا سخته جدایی
* * *
از غم لب تشنگانم تیره دنیا به چشم تو
کس نگردد ای دلیر من جلودار خشم تو
حیدر خیبر گشایی
بخدا سخته جدایی
* * *
چرخش تیغت پناه خیمه های غریب من
می شود آخر غم تو ای برادر نصیب من
ای به راه من فدایی
بخدا سخته جدایی
* * *
می شود روزی زبانزد ماه من مهربانی ات
در زمین ای ساقی من کوشش آسمانی ات
خواهش (خاکی) دعایی
بخدا سخته جدایی
* * *
هر که می خواهد بداند کیستم
باید از عبّاس بشناسد حسین
* * *
از زمین از آسمان از چیستم
باید از عبّاس بشناسد حسین
* * *
گفت پیغمبر علی یار من است
او کلید گنج اسرار من است
من بگویم با برادر زنده ام
رمز فهم من علمدار من است
* * *
آسمان پر گشته از آوازه اش
هر دم از جانانه جان تازه اش
مُلک نور و شهر عشقم من اگر
هست عباس علی دروازه اش
* * *
کربلایم از حضورش طور بود
چشم دنیا بین دشمن کور بود
ما دو همدل ما دو هم سنگر دو یار
جان ما پروانه ی یک نور بود
* * *
کیستم من ؟ وارث پیغمبرم
بازتابی از حضور حیدرم
شیعه ایمن می نهد پا در صراط
در پناه آبروی مادرم
* * *
کیستم من ؟ شافع یوم الحساب
امتداد خطِّ سرخ بو تراب
من کیم ؟ خورشید ، عباسم چو ماه
ماه آمد در رکاب آفتاب
* * *
او چو ابراهیم در آتش نشست
همچو حیدر هیبت خیبر شکست
گفت حتّی دشمن او زیر لب
آفرین بادا بر این بازو و دست
* * *
من کیم ؟ میر جوانان بهشت
از کجا ، از مادری حوری سرشت
خورده با خون سرنوشت من رقم
این من و عباس و تیغِ سرنوشت
* * *
کیستم من ؟ حجّت روی زمین
میر و سردارم یلِ ام البنین
من کیم ؟ آنم که در گهواره زد
خنده با لبخند او روح الامین
* * *
کیستم من ؟ شاخه ای از نخل نور
پاسدارم کیست ؟ عباس غیور
می زند شمشیر در راهم چو شیر
روبهان را می کند از خیمه دور
* * *
آه بود و درد بود و التهاب
اشک اصغر بود و اندوه رباب
دامنش را دخترم بگرفت و گفت
کشت ما را تشنگی ای روح آب
* * *
کرد با حسرت به اصغر یک نگاه
رفت آرام دلم از خیمه گاه
مشک بر دوش و به مرکب شد سوار
بعد از آن شد کار زینب آه آه
* * *
بر سر آب روان بگذاشت دست
تیر آمد شد سپر آن چشم مست
گفت بی دستم چه غم آبم بجاست
پاره شد چون مشک آب از پا نشست
* * *
دیده ام صد زخم سر بگشاده من
سرو های سرنگون ، آزاده من
سوختم آن دم که دیدم بر زمین
ماه خود را بر جبین افتاده من
* * *
دید پیغمبر علی را مست عشق
هر نفس در هر قدم پا بست عشق
برد بالا دست او را در غدیر
من به خاک افتاده دیدم دست عشق
* * *
تا کنارم بود قدّم خم نبود
رنج بی عباس ماندن کم نبود
زخمی آماج غم ها بود لیک
بر کدامین زخم من مرهم نبود ؟
* * *
هر که را با اشک دمسازش کند
در صف محشر سرافرازش کند
باز گر خاکی بگوید از غمم
باید از عباس آغازش کند
* * *
ای علمدارم بی تو برگردم با چه حالی به خیمه ها
آخرین یارم بی تو برگردم با چه حالی به خیمه ها
برگردان اول: رفتی و ماندم با یک دل آزرده
این همه تنهایی زخم نمک خورده
برگردان دوم: ای فروغ هر نگاهم شانه هایت تکیه گاهم
بی تو برگردم ...
یک عبور تشنه از تو سهم دنیای علقمه
دست رد لبهای تو زد بر تقاضای علقمه
تشنه وتنها برادرم
بر لب دریا برادرم
تیر فراقت کرده نشانه قامت و قلبم را
ای علمدارم بی تو ....
هر چه کوشیدی نشد تا واکنی راه بسته را
با لب مشکت بگیری دست دلهای خسته را
صبح امیدم برادرم
یار شهیدم برادرم
ای لب تو خشکیده تر از صحرا و دلت دریا
ای علمدارم بی تو ...
اندک اندک می رود این ظهر تشنه رو به زوال
می شود کم کم نمایان لحظه ی شیرین وصال
قامت گلگون برادرم
چشم پر از خون برادرم
رفتی و جا ماند از نفس پاکت قفس دنیا
ای علمدارم بی تو...
می شود ای شمع من روزی جهان پروانه تو
می شود روزی دل خلقی گدای خانه تو
تو تکیه گاهی
چراغ راهی
گم نشود چشمی که کند راه غم تو پیدا
ای علمدارم بی تو...
ای قرار من، بهار من ،کنار من همه جا
خار چشم آل سفیان بوده با هم بودن ما
رهیده ازتن برادرم
پس از تو و من برادرم
آتش و دشمن ،شعله و دامن ، خار بیابانها
ای علمدارم بی تو....
بی تو ای آرام دلها ماه زیبای خیمه ها
می شود آتش به جان من تماشای خیمه ها
حمزه لشکر برادرم
حیدر دیگر برادرم
بخت بلند روی من و توبر سرنی فردا
ای علمدارم بی تو...
داده ای دست اجل ای پهلوان شمشیر غمت
شد عیان در قامت من اولین تاثیر غمت
عشق سپاهم برادرم
نور نگاهم برادرم
زینب و کلثوم و خبر از این واقعه واویلا
ای علمدارم بی تو...
خیمه ها زنده به نامت ای مسیحای لشکرم
آخرین سرو بلند از باغ گلهای پرپرم
چه شد لوایت برادرم
دست رسایت من برادرم
با که بگویم کرده جه با من حجم غمت یارا
ای علمدارم بی تو...
ای شریک غصه هایم، یار با جان برابرم
روی دیده ، من به خیمه پیکرت را نمی برم
عشق مجسم برادرم
دوای هر غم برادرم
رفتی و مانده بار غمت بر دوش من تنها
ای علمدارم بی تو...
رفتی و یک قافله دل می شود درگیر غمت
می رسد روزی به باران رشته تفسیر غمت
تو بی خزانی برادرم
تو جاودانی برادرم
نام تو روزی نقش قشنگ پرچم عاشورا
ای علمدارم بی تو...
تکیه ی هر خیمه ی من بر وفای دست تو بود
تشنگی هم نقشه دشمن برای دست تو بود
قرار دلها برادرم
عموی غمها برادرم
قد تو رعنا، روی تو زیبا، مهر تو بی همتا
ای علمدارم بی تو...
ای گرفته دست حیدرقبضه شمشیر تو را
این کویر تشنه خورده بارش تکبیر تو را
دلیر میدان برادرم
آتش و طوفان برادرم
چشمه جوشان رود خروشان صخره پابرجا
ای علمدارم بی تو ...
چشم پرخون دارم و دستان جدا باورم شد که عاشقم
بعد از این بی دستی و این تیر جفا باورم شد که عاشقم
ای که از من جاری اشک تو سقا تر شده
گریه کن با گریه چشمان تو زیبا تر شده
چشمه ی عشق ابدی
تا به دستم بوسه زدی باورم شد که عاشقم
ای مسیح من ، نفس های تو نبض زندگی
راه هموار غمت تنها مسیر بندگی
مهر تو در آب و گلم
یاد تو گرمای دلم باورم شد که عاشقم
آیه آیه می وزد از هر طرف بوی بهشت
خون سرخم فرش راه سبز بانوی بهشت
روی زانوی تو سرم
فاطمه گوید پسرم باورم شد که عاشقم
هر چه کوشیدم نشد کم باری از غمهای تو
دست من افتاد و خم شد قامت رعنای تو
کربلای تو وطنم
خاک این صحرا کفنم باورم شد که عاشقم
وزن دوم:
باورم شد عاشقی را لایقم
بر دو چشمم ، بر دو دوست عاشقم
تازه فهمیدم که چرا
بوسه می زد شیر خدا باورم شد که عاشقم
با نگاهت می کنی مستم حسین!
رفته از دستم اگر دستم حسین!
پر ز بال و پر شده ام
آسمانی تر شده ام باورم شد که عاشقم
ای نفس با تو زدن « خیر العمل»
مرگ در راه تو« احلی من عسل»
عمر من ارزانی تو
تا شدم قربانی تو باورم شد که عاشقم
قلب من آرام و راهم روشن است
هر کجا شمع نگاهت با من است
تا صدا زد خون خدا
با « بنفسی انت» مرا باورم شد که عاشقم
این گلو آماده ی خنجر شده
با تو عهدم تازه محکم تر شده
با دو دست رو به خدا
چشم خونین ، مشک رها باورم شد که عاشقم
هر که مانع بین آب و اصغر است
صید شمشیر من است
* * *
هر که خصم یادگار حیدر است
صید شمشیر من است
* * *
قلب بی باکم تهی از واهمه
می زنم در خون قدم تا علقمه
دشمن آل علی و فاطمه
صید شمشیر من است
* * *
چشم اصغر بر من و راه نجات
آنکه لبخندش مرا آب حیات
هر که باشد خار راهم تا فرات
صید شمشیر من است
* * *
من کیم ؟ رودی به دریا متصل متصل
شبنم مهر علی در آب و گل
هر که دارد بغض مولایم به دل
صید شمشیر من است
* * *
من کیم ؟ نور دل ام البنین
مثل حیدر حمله ام رعد آفرین
هر که گردد با دم تیغم قرین
صید شمشیر من است
* * *
هر که جان دور از لب دریا نکرد
از شرار خشم من پروا نکرد
راه شیر کربلا را وا نکرد
صید شمشیر من است
* * *
خواهشی دارد به لب ها اصغرم
می شمارد لحظه ها را اصغرم
هر که دارد دشمنی با اصغرم
صید شمشیر من است
* * *
از دم تیغم چو می بارد شرر
می نشاند بر لبان این المَفَر
هر چه روید بر سر راهم نفر
صید شمشیر من است
* * *
دست من دست علی در خیبر است
دشمن ما دشمن پیغمبر است
هر که خصم یادگار حیدر است
صید شمشیر من است
* * *
نشسته ام تشنه لب به سجّاده ی دعا
تا که برگردی
* * *
شکسته دل می کنم برایت خدا خدا
تا که برگردی
* * *
می شمارم لحظه های دوری از روی تو را
می کشم از جای پای رفتنت بوی تو را
تا که برگردی
* * *
در کمینت ای غزال من دو صد تیر و کمان
چشم ما در راه و دست ما به سوی آسمان
تا که برگردی
* * *
می کند ای جان پناه کودکان فاطمه
زیر لب بابا دمادم نام خوبت زمزمه
تا که برگردی
* * *
رو بگردان از فرات ای دلبر آزاده ام
تا ببینم بار دیگر موج دریا زاده ام
تا که برگردی
* * *
بر نمی دارم نمی گیرم سر از زانوی غم
تا دوباره کم کند روی قشنگت روی غم
تا که برگردی
* * *
در خیالم روی ماهت را تجسّم می کنم
در فراقت گریه از شوقت تبسم می کنم
تا که برگردی
* * *
کرده می دانم قیامت گردش شمشیر تو
می سپارم گوش جان بر نغمه ی تکبیر تو
تا که برگردی
* * *
در غمت آبم مکن بگذار و بگذر از خطر
بگذر از آب روان ای آخرین یار پدر
تا که برگردی
* * *
شاخه ی نخل غدیرم من اباالفضل دلیرم
* * *
می روم تا انتقامِ مادرت زهرا بگیرم
* * *
کرده ای بی باده مستم
سر خوش از جام الستم
از ولادت تا شهادت
با تو بودم با تو هستم
من اباالفضل دلیرم
* * *
عاشقم عاشق ترم کن
آتشم خاکسترم کن
اذن میدانم ببخشا
رو سفید محشرم کن
من اباالفضل دلیرم
* * *
دیده بستم جز به رویت
پر نگیرم جز به سویت
رستم از تن ، جا گرفتم
زیر چتر آبرویت
من اباالفضل دلیرم
* * *
عشق شیرین تو در جان
می دهد شورم به میدان
روز دشمن می کنم من
چون شب زلفت پریشان
من اباالفضل دلیرم
* * *
در دو عالم با تو یارم
سر ز کویت بر ندارم
در ره تو جان چه قابل
هر چه دارم از تو دارم
من اباالفضل دلیرم
* * *
من به هر کس دل نبندم
جز به لبخندت نخندم
با تو فردا جان جانان
بر سر نی سربلندم
من اباالفضل دلیرم
* * *
در رهت ای نور عصمت
می کنم مردانه همت
زاده ی آنم که فردا
قاسم نارست و جنت
من اباالفضل دلیرم
* * *
عشقت ای یار یگانه
کنج قلبم جاودانه
چشم و دست من فدایت
می دهم سر بی بهانه
من اباالفضل دلیرم
* * *
من همای خیمه هایم
کربلایت شد منایم
از حرم تا نهر علقم
می شود سعی و صفایم
من اباالفضل دلیرم
* * *
یوسف مصر امامت
ساقی شهد کرامت
هر که اینجا سر نبازد
می کشد عمری ندامت
من اباالفضل دلیرم
* * *
سروده شده در محرم 85
از حرم تا خاک سرخ علقمه
پر شده از ردّ پای فاطمه
* * *
آمده یاس کبود مرتضی
هان بترسید از خدای فاطمه
* * *
آمده نور دل و شب های من
مرهم زخم دل تنهای من
روشنای دیده ی بابای من
لنگر آرامش غم های من
گشته ام با ناله هایش هم نوا
می گذارم سر به پای فاطمه
* * *
آمده اینجا دم از دلبر زند
باز هم زهرا دم از حیدر زند
آفرین بر همّت اکبر زند
بوسه بر قنداقه ی اصغر زند
گشته یا رب آسمان کربلا
نور باران از لقای فاطمه
* * *
رفته زیر ابر خون ماه فرات
بسته شد بر اصغرم راه نجات
دیده ام بر مشک پاره مانده مات
کرده سیرم داغ عباس از حیات
یاس من ، عباس من کردی فدا
چشم و دست و سر برای فاطمه
* * *
شمع خاموشم در آغوش رباب
اصغرم در حسرت یک قطره آب
یا رب اینجا ماهم افتاد از رکاب
ساقی لب تشنگان بو تراب
از قفس شد مرغ جان او رها
پر گرفته در هوای فاطمه
* * *
جانفشانی کرده اینجا یار من
یکّه تازی ، شیر میداندار من
دلبر من ، یوسف بازار من
گشته پرپر لاله ی بی خار من
سر نهاده بر سر خاک بلا
شد فدای من ، فدای فاطمه
* * *
کوکب من ، ماه شام تار غم
رفت و مانده روی دوشم بار غم
بعد از این یا رب من و آوار غم
کی گره وا می کند از کار غم
با لبی خشکیده و دستی جدا
رفته از دستم همای فاطمه
* * *
کربلا ای وادی شور آفرین
شاهد ایثار و عزم آهنین
ردّ پای عشق بر خاکت ببین
شبنم اشک از گل رویش بچین
همنوایی کن مرا در این عزا
هم صدا با گریه های فاطمه
* * *
آنکه برد از دل قرار و هوش من
تشنه می جنگید دوشادوش من
یاس زیبای شقایق پوش من
غرق خون افتاده در آغوش من
می زنم بوسه بر این دستِ جدا
سایبان لاله های فاطمه
* * *
علقمه بشنو صدای پای عشق
گریه های آسمان پیمای عشق
ناله سر کن با دل تنهای عشق
جان حیدر ، دُرّ بی همتای عشق
آمده تا بار دیگر خیمه ها
جان بگیرد از صدای فاطمه
* * *
کربلا این بوی خوش احساس کن
خاک خود مست از بهار یاس کن
دامن از اشکش پر از الماس کن
ناله با او در غم عباس کن
شاهد غم باش و این آه و نوا
اشک زینب ناله های فاطمه
* * *
سر زده گل از گریبان فرات
خاتم غم شد سلیمان فرات
زورق دل غرقِ طوفان فرات
در عزای ماه رخشان فرات
آمده یاس کبود مرتضی
هان بترسید از خدای فاطمه
* * *
می رسد از علقمه بوی بهشت
آمده دلخسته بانوی بهشت
کرده جاری اشکِ چون جوی بشهت
می برد عباس من سوی بهشت
کرده شمع خود گل باغ مرا
نقش لبخند رضای فاطمه
* * *
رفته تنها سایبانم در کویر
ساقی لب تشنه ، عباس دلیر
نخل من از شرم اصغر سر به زیر
علقمه از این عطش آتش بگیر
خاکیا امشب طلب کن از خدا
حاجت دل با دعای فاطمه
* * *
( سروده شده محرم 85)