به خود می بالم که سقا و علمدارم تو هستی
به خود می نازم که سردار وفادارم تو هستی
تو نور ی به راه و تو راهی به آینده ای
تو بوذر تو سلمان تو فریاد پاینده ای
امیر منی دلیر منی
علمدارم تو هستی
تو یک باغ نوری که در دامن دل شکفت
تو آن مست یکتا پرستی که جز یک نگفت
به غم مرهمی مسیحا دمی
علمدارم تو هستی
بنازم به دست و به تیغ خطر ساز
به عزم و به این رزم بنیان برانداز تو
به عزمت سلام به رزمت سلام
علمدارم تو هستی
تو در حمله چون سیلی و سنگ خارا کنی
تو نوحی به طوفان تو روح خدا در تنی
تو مهر منی تو قهر منی
علمدارم تو هستی
کشم ناز چشمی که چشم انتطار بلاست
زنم بوسه دستی که جای لب مرتضاست
صف آرای من دل آسای من
علمدارم تو هستی
تو از مهر و ماهی تو از آب و آیینه ای
تو مرهم به زخم دل و آتش سینه ای
تو یار منی قرار منی
علمدارم تو هستی
قسم بر نگاهت که بوی سفر می دهد
به لبخند و اشکت که از غم خبر می دهد
تو جان منی امان منی
علمدار سپاهم
تو گفتی ندارم در این غصه و غم قرار
خلیلم تن عاشقم را به آتش سپار
صدایت دوا نگاهت شفا
علمدار سپاهم
تو گفتی شهادت مرا فصل بشکفتن است
و آسوده مردن غم کهنه ای با من است
چه شور آفرین نشستی به زین
علمدارم تو هستی
ساقی و صاحب لوا فقط اباالفضل است (2)
رشک تمام شهدا فقط ابا الفضل است (2)
دو چشم عاشق ، دو دست بی تن
به شام هرغم چراغ روشن
همیشه با تو همیشه با من فقط ابا الفضل است (2)
کسی که جنگش کنار اکبر
به خاطر آورده رزم حیدر
رشک شهیدان به روز محشر فقط ابا الفضل است(2)
حبیب و همراه و همدم عشق
که بوده روح مجسم عشق
«شهید خط مقدم» عشق فقط ابا الفضل است(2)
کسی که مرز خطر شکسته
سپاه شب چون سحر شکسته
غمی که کوه از کمر شکسته فقط ابا الفضل است(2)
نشانده آنکه غمش به هر دل
کنار حق ماند و خصم باطل
علی خصائل، ابو الفضائل فقط ابا الفضل است (2)
فدایی راه جاودانه
که دست و سر داده بی بهانه
غزل ترین شعر عاشقانه فقط ابا الفضل است (2)
کسی که بوسیده دست او را
دو برگ گل از تبار زهرا
نشانده مهرش خدا به دلها فقط ابا الفضل است (2)
کسی که خیمه به لا مکان زد
به دشت خشکیده سایبان زد
به دست او تکیه آسمان زد فقط ابا الفضل است (2)
دلش تهی از غم ندامت
مطیع جان بر کف امامت
تمام معنای استقامت فقط ابا الفضل است (2)
دادی به دست من هم مشک و هم علم ممنونتم حسین(2)
خواندی مرا امیر آب آور حرم ممنونتم حسین(2)
برگردان مخالف: نگار و حبیبم دوا و طبیبم امام غریبم حسین
داده ای جا در دل تنگم غمت را
می گذاری روی دوشم پرچمت را
آتش جوش و خروشم
می گذاری سر به دوشم ممنونتم حسین(2)
سهمی از بغضم نشاندی در صدایت
کردی ام مولا شریک غصه ها یت
شمع جمع عاشقانت
ساقی لب تشنگانت ممنونتم حسین(2)
این عطش رگهای قلبم را وضو داد
این علم بر قامت من آبرو داد
خواندی ام میر سپاهت
شانه ام شد تکیه گاهت ممنونتم حسین(2)
از وفا و عشق و ایثار و شهامت
گستراندی سفره ی مجد و کرامت
داده ای اینجا پناهم
بر سر این سفره راهم ممنونتم حسین(2)
گشته ای راضی که پیش از تو بمیرم
در شهادت یکقدم پیشی بگیرم
تا نبینم داغ رویت
بر زمین خون گلویت ممنونتم حسین(2)
مست پایان بودم از آغاز این راه
سر در این وادی نیاوردم به همراه
نام تو آغاز من شد
بال من پرواز من شد ممنونتم حسین(2)
در نگاهت مژده های ارغوانی است
چشم تو پر از زیان بی زبانی است
می دهد اشکت نویدم
پیش زهرا روسفیدم ممنونتم حسین(2)
اکبرت بر بال خون از کربلا رفت
ردّ خونش را گرفتم تا خدا رفت
سرخوشم از عشق حیدر
بوده ام همرزم اکبر ممنونتم حسین(2)
رخصتم دادی بسوزم پر بریزم
پای سرو قامت تو سر بریزم
تن گذارم ،جان بگیرم
هستی دیگر بگیرم ممنونتم حسین(2)
می کشم بار غم تنهایی ات را
ناز مشک و منت سقایی ات را
تا در این صحرای تشنه
تر کنم لبهای تشنه ممنونتم حسین(2)
بنگر عباس تو سرتا پا علی شد
نبض این رگهای تشنه یا علی شد
می روم چون موج و توفان
یا علی گویان به میدان ممنونتم حسین(2)
کرده باور این زمین سرسختی من
اندک اندک آسمان خوشبختی من
با تو راهی تا خدا نیست
تشنگی رنج و بلا نیست ممنونتم حسین(2)
می شود جانم فدای دین و سنت
می شود خونم بهای مرگ بدعت
من به هر گام تو بندم
در دو عالم سربلندم ممنونتم حسین(2)
می شود شور و شعف سر تا به پایم
می کنی وقتی « برادر جان» صدایم
جانی از عشقت لبا لب
شد بلا گردان زینب ممنونتم حسین(2)
با نگاهت رفتم از هوش تکلم
مانده تنها بر لب من یک تبسم
ای می و ای مستی من
ای تمام هستی من ممنونتم حسین(2)
پادشاهی می کنم در قلب میدان
شد حسود بخت من تخت سلیمان
دست من خیبر گشا شد
ذوالفقار کربلا شد ممنونتم حسین(2)
دادن جانی که در زندان تن بود
ای برادر کمترین تکلیف من بود
جان زهرا یا امیری
بر کمر دستت نگیری ممنونتم حسین(2)