خروج
خروج (یا همان حق تمرد) ، امتناع از بیعت کردن با حاکم وقت است که در مراحل بعدی آن ممکن است به قیام نیز بینجامد . اگرچه در تاریخ اسلام کلمه ی « خوارج » اولین بار بر گروهی اطلاق شد که بر امام علی (ع) خروج و در نهروان با آنحضرت جنگیدند ، شهرستانی در تعریف خوارج می نویسد:
ادامه مطلب... آنچه ما در این تحقیق دنبال می کنیم صرفاً یک کنکاش فقهی است و در صدد آنیم تا قیام عاشورا را از دیدگاه و زاویه ی فقهی بررسی کنیم . روشن است که آن دسته از رویدادهای عاشورا که قابل استناد فقهی است مد نظر قرار گرفته و متعرض موارد غیر مرتبط نمی شویم .البته بدیهی است که اشاره به بعضی از مستندات تاریخی و روایی خصوصاً سخنان امام حسین (ع) به جهت تبیین استناد فقهی و تایید آن ضروری است . ادامه مطلب... شدی آسوده از غمها غریب آل پیغمبر دگر چشمت نمی افتد به جای خالی مادر امیر مهربانی ها بسی جور و جفا دیدی برادر بی وفایی از غریب و آشنا دیدی غریب آل پیغمبر..... من و ماه و سکوت و غم من و شب های تنهایی تو و لبخند پیغمبر من و بار شکیبایی غریب آل پیغمبر..... دوباره اشک من خون در نگاه ارغوانی شد زمین با ناله می گوید : حسن هم آسمانی شد غریب آل پیغمبر..... تمام لحظه های تو اگر اندوهِ ممتد شد نه یک وادی دلت لرزید نه یک منزل مردد شد غریب آل پیغمبر..... چراغ خانه ی زهرا دو چشم آسمان جویت نمی شد باور زینب به این زودی غم رویت غریب آل پیغمبر..... چه تصوریر به جا مانده از آن چشم سحر خیزت از این پس یار همدیگر من و یاد دل انگیزت غریب آل پیغمبر..... رها قلب پر از مهرت شده از این غریبستان غمت دریای بی ساحل فراقت داغ بی پایان غریب آل پیغمبر...... به دست دشمنت آخر دوا شد در دِ دیرینی بر آمد از دل تلخی عجب لبخند شیرینی غریب آل پیغمبر...... نیزه و خنجر و قتلگاه حاصل لقمه ی حرام این همه دشمن رو سیاه حاصل لقمه ی حرام ای شهیدی که دشمنت دین و دل ندارد این جسارت که خنجر از کینه می گذارد بر گلوی بهترین خلق خدا حاصل لقمه ی حرام مثل خون رفته در رگ دشمن تو شیطان ماجرای من و غمت مثل برگ و طوفان با من و تو این همه جور و جفا حاصل لقمه ی حرام گفته بودی که این شکمها پر از حرام است گفته بودی که اسب این لقمه بی لگام است گفته بودی کینه با آیینه ها حاصل لقمه ی حرام پیش روی عطش بیابان پر ز خار است چاره ی تشنگان « علیکنَّ بالفرار» است جرات آتش زدن بر خیمه ها حاصل لقمه ی حرام شب نشسته اگر سر راه روشنایی این همه جور و پاسخ تلخ بی وفایی در جواب سایه ی مهر خدا حاصل لقمه ی حرام حرمله کرده خم اگر قامت کمان را چشم کورش ندیده بود اشک آسمان را این شقاوت ،این عداوت ، این جفا حاصل لقمه ی حرام از گلویی عطش زده سر بریده دشمن نسبتت با رسول اکرم ندیده دشمن بی وفایی با عطای « هل اتی » حاصل لقمه ی حرام یا محمد! رسیده خنجر به بوسه گاهت از مدینه رسیده آتش به خیمه گاهت دشمنی با نور چشم مصطفی حاصل لقمه ی حرام رنگ رخسار کودکانت پریده دیدم قامتی در کنار دستی خمیده دیدم این ستم بر خامس آل عبا حاصل لقمه ی حرام با محبت سرشته گشته گِل من و تو گرم یاد خدا همیشه دل من و تو هر دل خالی زعشق و مهر ما حاصل لقمه ی حرام اندک اندک می رفت عمر شب رو به زوال شب لبریز یقین شب سرشار از عشق شب خوشبخت ترین قافله ی روی زمین آن شب قدر که از نور تجلی پر بود « عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» شب قدری که در آن مدعی مرد نما راه نداشت « دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد» شب هفتاد دو پروانه و یک شمعِ سراپا احساس شب هفتاد و سه لبخند قشنگ شب لالایی شیرین رباب شب دلگرمی زینب به حسین و عباس آن شب قدر که بود بارش ابر کرامت یکریز خیمه ها پر شده بود از نفس شور انگیز شبی از جنس سحر شب بی سابقه ی کم شدن فاصله ها و پر از پنجره ی باز شده رو به خدا بین هفتاد و دو تن قحطی یک سرِ سرگرم به تن همه مشغول حسین تا که فرمود حبیب دلشان: « انی لا اعلم اصحاباً اوفی بالعهد» نشنیدم وَ ندیدم زشما یار و همراه وفادار تری لیک ای همسفران ، همراهان به شما کار ندارد دشمن قصد این قوم فقط ریختن خون من است هر که می خواهد از این معرکه جان بردارد برود باکی نیست... پیش تر از همه عباسِ علی گفت به فریاد رسا عشق من ، مستی من ، ای همه ی هستی من ای که با مهر تو آمیخته شد آب و گلم مرگ تو مرگ من است به نفس های تو بند است طپش های دلم جان چه قابل که برای تو شود قربانی بعد از آن جمله نمودند تاسی به علمدار حسین وبه این مضمون گفتند همه با چه رویی ، به کجا بار ندامت ببریم ننگمان باد اگر تار مویی زتو کم گردد و ما جان به سلامت ببریم... اندک اندک می رفت عمر شب رو به زوال مطلع الفجر دمید از پی یک شب قدر و سحر با طبقی پر شده از تحفه ی هر روزه ی خویش تازه پیدا شده بود صبح عاشورا بود آب ، آتش ، باد ، خاک چار عنصر همه در برزخ احساس خطر آسمان، کوه ، زمین ، رود وَ حتی نفس پاک نسیم همه بی صبر و قرار همه دلواپس یک حادثه ی بی تکرار لحظه ها ، ثانیه ها سر به گریبان بی تاب دست بر دامن اعجاز توقف بودند کاش می ماند زمان صبح عاشورا بود یک طرف پرچم خورشید برافراشته بود یک طرف دشت پر از ظلمت انباشته بود آن طرف آن طرف خیمه ی نور و کمی دور تر از لشکر مردان غیور دشت پر از نفس شیطان بود دشت از معنی وارونه ی انسان پر بود شب پرستان همه یکجا جمعند هرچه خواهی شمشیر هرچه خواهی خنجر هرچه خواهی نامرد ناگهان چشم امام چشم گنجینه ی نور چشم سرمایه طور چشم خورشید به انبوه سیاهی افتاد زیر لب گفت خدایا تو پناه همه ای تو دراین دشت بلاخیز فقط یار منی تو به هر بغض گلوگیر هوادار منی با همین زمزمه ی نورانی با دلی پر شده از شوق به آدم شدن انسانها پیش خود گفت دل دشمن من بیماراست عقل می گفت بمان عشق می گفت برو شاید اعجاز مسیحایی تو در دل مرده ی این قوم اثربگذارد بعد از آن مثل طبیبی دوار گشت بر مرکب تقدیر سوار خیمه ها پشت سر انداخته وچند قدم فاصله از لشکر توحید گرفت و به آواز بلند گفت : ای مردم ظلمت زده من خورشیدم می شناسید مرا؟ به چه قیمت دل خود مرتع شیطان کردید و مرا دشمن خود می دانید به خدا بین شما ، غیر شما ، نیست کسی غیر از من پسر دختر پیغمبرتان چشم خود باز کنید و به خود آیید و به خود برگردید و ببینید رواست کشتن پاره ای از پیکر پیغمبرتان؟ نشنیدید که گفت: سید و سرور و آقای جوانان بهشتند حسین و حسنم؟ رحم بر خویشتن خویش کنید و تن خود هیزم آتش دوزخ نکنید نیستم من آیا؟ پسر « ابن عم» عشق، علی صاحب دست برافراشته بر بام غدیر که به تصدیق پیمبر که در ایمان به خدا از همگان پیش تر است؟ آه ای کور دلان خوب ببینید « حسین بن علی بن ابیطالب » را این نبودید شما نامه نوشتید به من باغ ها پر شده از شاخه ی پر بار بیا؟ شده ایم ای پسر فاطمه ما همه آماده ی پیکار بیا؟ راه را گم نکنید ، چاه پیدا نکنید . همه ساکت بودنند جز به انکار کسی لب به جوابی نگشود زان میان جغد اسیر قفسی، با خیال عبثی حرف از بیعت و تسلیم کشیده به میان وسخن از لب و از حنجر شیطان می زد: گفت: ما نامه نوشتیم اگر یا ننوشتیم گذشت تو بیا بیعت کن... کور بودند و ندیدند حسین از سر درد نه از ترس سخن می گوید . کوفیان ! کور دلان! پسر شیر خدا را زچه می ترسانید گفت هیهات که من یکقدم از راه بحق آمده ام برگردم نه خداوند پسندد ، نه رسولش وَ نه هر مومن آزاده که من پسر فاطمه، پرورده ی آن دامن « طابٌ طَهُرت» بپذیرم ذلت من و بیعت هرگز، من و ذلت ابدا عهدتان سست به یک سنگ و سبو می ماند مثل دردید شما مثل بیماری بی راه علاجید شما مثل یک خار به چشم مثل یک میوه ی تلخید که در راه گلو می ماند ای که دادید به ابلیس لگام از شما نیست عجب این همه بی پروایی چون شکم های شما پر شده از مال حرام اگر مدد کند خدا رسم کنار خیمه ها دوباره دور تو می گردم دوباره دور تو می گردم حسین! اگر که جان تازه ای خدا کند به من عطا دوباره دور تو می گردم دوباره دور تو می گردم حسین! برگردان (1) اگر که زنده از فرات رسم به ساحل نجات دوباره دور تو می گردم دوباره دور تو می گردم حسین! برگردان(2)اگر دوباره قسمتم شود طواف خیمه ها دوباره دور تو می گردم دوباره دور تو می گردم حسین! دیده در راه تو دارم ، می شمارم لحظه ها را بهر دیدارت بهانه کرده ام « ادرک اخا» را پر کن از بویت فضا را دوباره دور تو می گردم ... از ازل نور نگاهت بوده شمعِ راهِ عباس دست قسمت کربلا را کرده قربانگاهِ عباس گر بتابی ماه عباس دوباره دور تو می گردم ... پر شده پیمانه ی عمرم اگر از تو جلوتر عمر دوری از رخت دیری نمی پاید برادر در کنار حوض کوثر دوباره دور تو می گردم .. مثل کعبه می شود روزی دل خلقی دچارت از طواف عاشقان خالی نمی ماند مزارت ای دو عالم بی قرارت دوباره دور تو می گردم... قصه ی عشق من و تو جاودانه مانده جانا مانده خیره سوی من سوی تو چشم تنگ دنیا تا ببیند تشنه آیا ؟ دوباره دو رتو می گردم .... من که بی دست و علم افتاده ام از پا برادر مانده تنها یک نفس تا دولت دیدار حیدر گربگیرم جان دیگر دوباره دور تو می گردم... ای تمام اعتبارم ، هرچه دارم از تو دارم بی تو دیگر دست و چشم و سر نمی آید به کارم جان به شادی می سپارم دوباره دور تو می گردم... کهنه کرده قصه ی تو سرگذشت نیل و موسی جذر و مدخون پاکت نوح هفتاد و دو دریا ای پناه خستگی ها دوباره دور تو می گردم... ای تمام مشق عشقم از الفبای نگاهت تشنه کوشیدم که شاید کم کنم از بار آهت گر ببینم روی ماهت دوباره دور تو می گردم... عشق من برپاست اگرچه دستم افتاده زپیکر می کنم کوشش به دامانت رسانم دست دیگر از مصاف تیر و خنجر دوباره دور تو می گردم... در کنار تو بهشتم، دوری از تو دوزخ من گر خدا خواهد که برخیزم ز جا ای صبح روشن پیش چشم کور دشمن دوباره دور تو می گردم... عشق شیرین من و تو می شود روزی زبانزد صبح محشر ای صفای سینه ی پاک محمد گر برآرم سر ز مرقد دوباره دور تو می گردم... ای گرفته از نگاهت آسمان درس تبسم در گلوی تشنه ات گر بشکنی بغض تکلم می شوم در چشم تو گم دوباره دور تو می گردم روی تو شیرین ترین رویای من در خواب دنیا تازه فهمیدم چرا دست مرا بوسیده بابا شاکرم لطف خدا را دوباره دور تو می گردم (مختصری در باره ی رباب همسر مکرمه ی حضرت سید الشهداء(ع )) رباب دختر « امرؤالقیس » همسر حضرت امام حسین(ع) مادر سکینه و عبد الله (علی اصغر) از زنان نامدار روزگار خویش و سخت مورد علاقه و احترام حضرت ابا عبد الله (ع) بوده است . البته این« امرؤالقیس » غیر از« امرؤالقیس » صاحب« سبعه ی معلقه» از شعرای زمان جاهلیت است. با توجه به اینکه پدر رباب در زمان عمر و بین سالهای چارده یا شانزده به شرف اسلام نائل و رباب را به عقد امام حسین (ع) در آورده، باید وی اولین زنی باشد که به نکاح آن حضرت در آمده ، و معروف بین مورخین نیز همین است . [i] شان و منزلت این بانو ی وفادار نزدامام حسین(ع) از ابیاتی که منسوب به آن حضرت است معلوم می گردد .آنجا که با قسم به جان رباب فرمود : خانه ای را که که سکینه و رباب در آن باشد دوست دارم ( لعمرک اننی احب داراً تصیفها سکینه والرباب) [ii] همچنین گفته می شود وقتی رباب به دیددن ارحام خود می رفت دخترش سکینه را با خود می برد و امام حسین (ع) در فراق آنها این شعر را می خواند : « کَاَنَّ اللیل موصل بلیلٍ اذا زارت سکینه و الرباب ) [iii] اگرچه بخاطر اضافاتی که صاحب « الاغانی » در گزارش اینگونه اشعار دارد، بعضی از محققان در صحت انتساب آنها ، خصوصاً شعر « لعمرک..» به حضرت سید الشهداء (ع) تردید کرده اند [iv] اما علاقه و احترام ا با عبد الله (ع) نسبت به این بانوی نامدار و همچنین شان و منزلت اوچیزی نیست که قابل انکار باشد . .توصیف مورخین و سیره نویسان ازاین بانوی مکرمه گواه این مدعاست . عباراتی مانند : کانت الرباب من خیار النساء و افضلهن / اعقلهن / خیار نساء عصرها و افضلهن / خیار النساء ادباً و عقلاً .[v] آنگاه که امام حسین (ع) در حال تعمیر شمشیر خود، اشعاری را زمزمه می کند که زینب (ع) از آن بوی سرنوشت حتمی و شهادت او را ااستشمام می کند ( یا دهر اف لک من خلیل ...) و دردمندانه می گوید : « برادرم ! این کلام کسی است که به مرگ خویش یقین کرده باشد » وامام(ع) ضمن تایید دریافت خواهرش، اهل حرم را سفارش به صبر[vi] می نماید ، رباب در کنار زینب ، ام کلثوم و فاطمه مورد خطاب و وصیت حضرت سید الشهداست (ع) . « یا اختاه یا ام کلثوم ، و انتِ یا زینب ، و انت یا فاطمة ، و انت یا رباب! انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علیَّ جیباً ...» مرثیه های رباب از رباب دو مرثیه ی سوزناک در رثای شوهرشهیدش روایت شده ، یک مرثیه هنگام شهادت امام حسین(ع) و یک مرثیه در مجلس ابن زیاد. اگر انتساب این اشعار درست باشد باید رباب را در کنار حضرت زینب در زمره ی اولین مرثیه سرایان عاشورا دانست . به نقل بعضی از مورخان و سیره نویسان این ابیات را رباب بعد از شهادت امام حسین (ع) در مرثیه ی آنحضرت انشا کرد : ان الذی کان نوراً یُسضاء به بکربلاءَ قتیلٌ غیرُ مدفون سبطَ النبی جزاک اللهُ صالحةً عنا و جنبتَ خسرانَ الموازین قد کنتَ لی جبلاً صعباً الوذ به و کنت تصحبنا بالرحم والدین من للیتامی و من للسائلین و من یعفی و یأوی الیه کلُ مسکین و الله لا أبتغی صهراً بصهرکم حتی أغیب بین الرمل و الطین [vii] ( آنکه فروغ بخش عالمی بود ، در کربلا به خاک و خونش افکندند و از دفن پیکر بی سرش نیز دریغ ورزیدند . خدا پاداش بسیارت عطا فرماید ای نواده ی رسول الله که از خسران روز قیامت روی برتافتی . تو برای من کوهی راسخ بودی که من در پناهت آرام داشتم و الطافت آنی از ما نمی گسست . با رفتن تو یتیمان را چه کسی پدر خواهد شد ؟ و محرومان را دستگیر و بی نوایان را چاره ساز ؟ به خدا قسم دودمان ما دامادی چون تو نخواهد یافت و من نیز بعد از تو شویی بر نمی گیزینم تا در بستر خاک منزل بگیرم .) در مجلس ابن زیاد نیز به نقل بعضی از منابع ، وقتی نگاه رباب به سر مقدس شوهر و امامش افتاد ، بی تاب شد و سر مقدس را برداشت و در کنار خود نهاد و دردمندانه این ابیات را خواند : واحسینا ً فلا نسیت حسیناً أقصدته أسنّة الاعداء غادره بکربلا ء صریعاً لا سقی الله جانبی کربلاء ( آه حسین من! که از دستم رفت و هرگز از یادم نمی رود . در کربلا سرنیزه های دشمن بر او هجوم آوردند و او را به خاک و خون کشیدند . خداوند آتش افروزان کربلا ( در وادی قیامت) سیراب نساز د . ) [viii] از امام صادق (ع) روایت شده که «چون امام حسین شهید شد همسر کلبیه او(یعنی رباب) برایش مجلس سوگواری به پا کرد و با زنان و خدمت گزارانش آنقدر گریست تا اشک چشمشان خشک شد . آن هنگام یکی از کنیزانش را دید که همچنان گریه می کند و اشک چمش جاری است . او را طلبید و گفت : چرا در میان ما تنها اشک چشم تو جاری است . گفت : من چون به سختی و مشقت می افتم سویق( آرد گندم یا جو بسیار نرم)) می آشامم . او هم دستور داد سویق درست کنند و خود از آن خورد وبه دیگران هم داد و گفت : می خواهم برای گریستن بر حسین(ع) نیرو پیدا کنم .»[ix] همچنین از امام صادق(ع) روایت شده بعد از جریان عاشورا، هیچ زن هاشمی نسب سرمه نکشید و خضاب نکرد ودودی از خانه ی بنی هاشم برنخاست تا پنج سال که عبید الله بن زیاد کشته شد .[x] بعد از برگشت به مدینه،اشراف و بزرگان قریش به خواستگاری او می آمدند و اصرار فراوان می کردند و لی این همسر و همسفر وفادار سید الشهداء(ع) در پاسخ می گفت: « ماکنتُ لأ تخّذُ حمواً بعد رسول الله » ( نمی خواهم جز رسول خدا پدر شوهری داشته باشم ). یکسالی راکه پس از شهادت امام حسین(ع)عمر داشت ،پیوسته در سوگواری و گریه گذراند ، از آفتاب به سایه نمی آمد . گویا بعد از آنکه به چشم خود دیده بود که بدن مطهر حجت خدا را در آفتاب رها کردند ،این عهد را با خود بسته بود . [xi] رباب که از آغاز تا انجام سفر خونین کربلا دوشادوش زینب (علیهما السلام) شاهد رنج ها و داغ های کمر شکن بود هرگز خاطره ی گودال قتلگاه و سر بریده ی شوهر و محبوب خویش را از یاد نبرد و جان بی قرارش بیش تر از یک سال برماندن در قالب تن رنجودوام نیاورد . سرانجام بیمار شد واز غصه ی[xii] فراوان جان داد . اما این قول که گفته اند او در راه بازگشت به مدینه یکسال بر سر قبر امام حسین (ع) اقامت کرد ضعیف است و اکثر مورخان همان قول ذکر شده را گفته اند . و اگر به قول دوم اشاره کرده اند با عبارت « قیل» ضعف ان را رسانده اند . مثلاً ابن اثیر در تاریخ خود ، بعد از آنکه قول معروف ، یعنی مراجعت رباب به مدینه و خواستگاری از او را – به شرحی که گذشت- بیان می کند . در خاتمه اضافه می نماید « و قیل انها اقامت علی قبره سنة...» علاوه بر ضعف قول یاد شده - و بنا بر رای مقرم[xiii]- چگونه می توان باور کرد که عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب(ع) که متکفل حفاظت از اهل حرم بود همچنین وجود مقدس حضرت سجاد (ع) اجازه دهند رباب داغدار در آن صحرای سوزان تنها و بی سر پناه بماند . محلاتی ، ریاحین الشریعه ، ج 3 ص 315[i] ابن سعد ، طبقات و از او خوارزمی ، مقتل الحسین ج1ص143[ii] خراسانی ، منتخب التواریخ ، به نقل ازالاغانی[iii] طارمی ، ترجمه ی حضرت سکینه ، للمقرم ، ص274[iv] تاریخ امام حسین ( موسوعه الامام الحسین) ج ص 788[v] فهری ، ترجمه ی لهوف ، ص 80/83[vi] قمی ، نفس المهموم ، ص528 به نقل از ابو الفرج ، الاغانی[vii] سبط ابن الجوزی ، تذکرة الخواص ص260 به نقل از او قمی در نفس المهموم و مقرم در مقتل الحسین [viii] مصطفوی ، ترجمه اصول کافی ج1 ص 367[ix] کمره ای ، ترجمه ی نفس المهموم ، ص 225[x] قمی ، منتهی الآمال ص549 [xi] ابن اثیر ، کامل ص 300 ، به نقل از او قمی، نفس المهموم ص470[xii] طارمی ، ترجمه ی السکینة للمقرم ، ص 252[xiii] اشاره : رباب همسر باوفای امام حسین(ع) است که سخت مورد علاقه واحترام آن حضرت بود.در باره ی این بانوی با وفا وداغدیده ی کربلا- که کمتر به مرثیه او اشاره می شود- محدث قمی درنفس المهموم نقل کرده است که هنگام وداع با پیکرمطهروغرق به خون حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) ابیاتی رادردمندانه سرود که در بخشی از آن آمده : یا حسین ! تو برای من مانند کوه بلند و راسخی بودی که در سایه ات پناه داشتم .در بیتی دیگر می گوید : ای لبت محراب دعا پنجمین لبخند خدا بدون تو کجا روم قسمت تو ساحل نور قسمت من موج بلا بدون تو کجا روم برگردان(1)عمر زینب ، جان رباب ای دوچشم رفته بخواب بدون تو کجا روم برگردان(2) بوده ام ای کوه بلند در پناه تو بی گزند بدون تو کجا روم خفته اینجا خفته در آغوش صحرا اصغرم خاک تشنه خورده آب از اشک چشم دخترم مانده اینجا برگ و برم کجا روم ،کجا روم ، کجا روم پای من مجبور رفتن ، اشک من بی اختیار مانده از تو در تن من نیمه جانی یادگار روشنای چشم ترم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم از سر دوش نبی شد خاک غربت بسترت مانده اینجا پیکر تو ، می رود بر نی سرت غم شکسته بال و پرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم ای رها گشته که قلب یک جهان زندانی ات جان من قابل نبوده تا شود قربانی ات ای زده آتش جگرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم دشمنانت بی شمار و خیمه هایت بی امان با گلویی پاره پاره بر لب رود روان تشنه خوابیده پسرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم در فراقت هرچه کردم دیو غم آدم نشد من دو در یا گریه کردم آتش دل کم نشد کرده داغت خم کمرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم رفتی و من ماندم و بار غم تنهایی ام در هیاهوی بیابان گم شده لالایی ام مانده اینجا همسفرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم بوده ام ای سربریده ، من به نامت سربلند بی من ای دلبند زهرا دیده بر دنیا مبند بسته غم راه گذرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم می شود با هر غروبی خاطرات من مرور می کنم از هر غم تو من به جان کندن عبور ای همیشه در نظرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم من نخواهم سایه ی «شویی» پس از تو برسرم تا شود پنهان به زیر خاک تیره پیکرم بی تو ای یکتا گُهَرم کجا روم ، کجا روم ، کجا روم
اشاره: وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ? یاران حسین(ع) آیینه ی تمام فضیلت ها و عظمت ها و خلاصه ی خوبی و پاکی و پارسایی اند و ابا عبدالله خود در توصیف شان فرمود: (( بخدا سوگند یاران را آزمودم و آنان را صخره های ستبر و نفوذناپذیر کوهستان و شیفتگان شهادت یافتم. )) روح هایی بزرگ ، معرفت هایی ژرف و ایمان هایی ریشه دار که درس آموز شهدای هشت سال عاشقی ایران عزیز نیز شدند. و زینب(س) که آزمونی سخت در پیش دارد و داغ هایی سنگین در دل ، استمداد از روحِ بلند شهدای کربلا،آرامشش می بخشد. و ما در این شبِ غریب، از زبان حالِ حضرت زینب(س) برای ذکر امشب مان مدد گرفته ایم که: (( عاشقانِ شهید، ای وصل یافتگانِ به حق، ای به خون خفتگان، برای زینب دعا کنید.)) (( ای گرامی شهیدانی که هیچگاه ایمانتان خدشه دار نشد، و صفا و پاکی تان شیطان را به زانو درآورد، هرگز لطافتِ روحتان فراموشم نشود، برای زینب دعا کنید.)) (( همان کمالی را که جدّم رسول الله(ص) در شبِ معراج نایل آمد، شما پاکان در نیمروزِ عشق ادراک نمودید و عطرِ خوشِ وجودی تان خاک تا افلاک را معطّر نمود، برای زینب دعا کنید.)) (( مقام شما شهیدانِ کربلایی، بر آسمانی ها جلوه دارد، شما که از شرابِ طهورِ الهی سرمستید و به مقام قربِ الهی نایل گشته اید، برای زینب دعا کنید.)) متن نوحه عصر عاشورا سال 91 حاج رضا پوررکنی :
عاشقان عاشقان ای بخون خفتگان برای زینب دعا کنید ای که از سوگتان پر شده آسمان برای زینب دعا کنید برگردان (1): ای رهیده از زمین و از زمان ای رسیده دستتان بر آسمان برای زینب دعا کنید برگردان(2) ای پریده چون کبوتر از قفس تشنه و با روح دریا همنفس برای زینب دعا کنید برکردان(3): وارستگان ، دلدادگان ، رزمندگان برای زینب دعا کنید ای شکسته زیر بار داغتان کوه از کمر بر تنور آتش این غم دو دریا بی اثر در دلم سوگتان برای زینب دعا کنید آن مسیحا دم که با او دم ز الا هو زدم زیر بار غصه ی او عاقبت زانو زدم چشم من خونفشان برای زینب دعا کنید قاسم من ای گل نو رسته ی باغ حسن عون و جعفر ای کبوترهای خونین بال من از دل تنگتان برای زینب دعا کنید می روم با دست بسته مشت دشمن وا کنم قطره قطره خشم خود را عاقبت دریا کنم در مصافی چنان برای زینب دعا کنید می روم ، پشت و پناه من دعای فاطمه از درخت تن رسیده تا خدای فاطمه شاخه ی دستتان برای زینب دعا کنید می کشم بر دوش خسته بار هجران شما خنده را در نطفه کشته اشک پنهان شما ای خدا باوران برای زینب دعا کنید ای نکرده لحظه ای شک رخنه در ایمانتان برده بالا کفر شیطان را صفای جانتان یادتان بی خزان برای زینب دعا کنید ظهر عاشورا صفای « لیله الاسری» گرفت اززمین تشنه تا «قوسین او ادنی» گرفت عطر جان بخشتان برای زینب دعا کنید می دهم با یادتان تیغ زبانم را جلا تا بیفتد با نهیب من جرس ها از صدا ای بلا دیدگان برای زینب دعا کنید پشت سرداغ فراق و پیش رو شام بلاست ای شهیدان دست دل بر دامن خون شماست تا در این امتحان برای زینب دعا کنید در زمین جان داده اید و آسمان مدهوشتان از« سقاهُم ربُّهم » این باده بادا نوشتان نامتان جاودان برای زینب دعا کنید ای هراس افکنده درطوفان نمی از خشمتان می شود دشمن به ما نزدیک دور از چشمتان خیمه ها بی امان برای زینب دعا کنید هر قدم از خاک اینجا پر شد از نور یقین سرمه ی چشم ملائک شد ، غبار این زمین ای دل آسودگان برای زینب دعا کنید می برد دشمن مرا منزل به منزل کو به کو درغم و دشواری راهی که دارم پیش رو جمع دریادلان برای زینب دعا کنید گفتنی است متن اشاره مربوط به برادر عزیز سعید رمی است اصغرم خنده ی تو آرزوی من و ساقی است (اگر بگذارند) تا لب تشنه ی تو یک قدم فاصله باقی است ( اگر بگذارند) با بپای غم من چشم تو از خواب افتاد آتش داغ لبت بر جگر آب افتاد دامن خالی من پر شده از گنج گران بسکه از دیده ی تو گوهر نایاب افتاد تا دو چشم بی قرارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند خیمه ی آل عبا در دل صحرا زده اند از لبت فاصله تا آب گوارا زده اند اشک من باز کند پنجره ای رو به فرات جای غم نیست اگر قفل به درها زده اند تا لب چشم انتظارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند رفته لب تشنه عموی تو در آغوش بلا می کند زمرمه در هر قدمی نام تو را تا رسد دستِ خدا ،دستِ پُر از سوی فرات برده هر غمزده ای سر به گریبان دعا ای گل من تا بهارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند ساقی ات بر لب دریاست اگر بگذارند آب بهر تو مهیاست اگر بگذارند از لب خشک تو در دیده ی بارانی من طرح یک خنده چه زیباست اگر بگذارند تا نگاه تکسوارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند می رود رنگ خزان ، فصل ظفر نزدیک است آه یک قافله را وقت اثر نزدیک است رفته خورشید به جنگ شب تاریک عطش اندکی صبر کن ای تشنه (سحر نزدیک است) تاسحر ، تا چشمه سارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند می کشد بار غمت با دل بی تاب عمو با وضوی غم تو رفته به محراب عمو تشنه می جنگد و می کوشد و می نوشد داغ تا رساند به لب تشنه ی تو آب عمو تا غروب انتظارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند یک قدم مانده که غم از دل من پر بزند باز خنده به لب تشنه ی تو سر بزند یک قدم مانده که مشک و لب ساقی با هم بوسه بر روی گل باغ پیمبر بزند تا لب آن غمگسارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند خون تو گشته مباح و به لبت آب حرام نیست بر آتش دل چاره بجز اشک مدام کرده با خنده اگر این لب خشکیده وداع می کند اشک پدر بر گل روی تو سلام می رسد از ره قرارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند ای دریغا ز لبت فاصله تا آب افتاد چاره ی اشک تو از شانه ی مهتاب افتاد فرق عباس شکست و به دل تنگ حسین آتش خاطره ی حیدر و محراب افتاد گشته (خاکی) سوگوارت یک قدم فاصله باقی است اگر بگذارند
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( دوشنبه 91/11/23 :: ساعت 10:21 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( یکشنبه 91/11/15 :: ساعت 8:28 عصر )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( سه شنبه 91/10/19 :: ساعت 11:14 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( دوشنبه 91/10/18 :: ساعت 11:14 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( شنبه 91/10/9 :: ساعت 9:35 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( یکشنبه 91/9/26 :: ساعت 8:32 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( شنبه 91/9/18 :: ساعت 10:37 صبح )
والله ِ لا اَبتَغی صَهراً بِصَهرِکُم حتی اُغیَّبَ بَینَ الرَّملِ والطّین
به خدا پس از تو شوهری بر نمی گزینم تا پیکرم زیر خاک و شنها پنهان شود .
نوحه زیر زبان حالی است با الهام از این ابیات سوزناک :
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( شنبه 91/9/11 :: ساعت 10:33 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( سه شنبه 91/9/7 :: ساعت 10:55 صبح )
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یا رب الحسین... ( دوشنبه 91/8/29 :: ساعت 12:16 عصر )
مگر دعای تو فکری به حال ظهور کند...
اشفعی لنا( نوحه)
شاید زبان دل مولا باشد در سوگ بانوی دو عالم...
فقط به دست تو بوسه زده رسول خدا...
تا شهادت با ولایت فاطمه...(نوحه)
شاید زبان دل علی(ع) باشد...(مرثیه)
[عناوین آرشیوشده]